گنجور

 
فیض کاشانی

می‏روم از بر امام طوف‏کنان به هر طرف

طالع اگر مدد کند دامنش آورم به کف

در ره او رود سرم باز لقاش برخورم

این بشود زهی طرب آن بشود زهی شرف

سعی من از برای او جان و دلم فدای او

مطلب من لقای او گرچه روم به هر طرف

سر بنهم در این هوا جان بدهم در این هوس

به که بغیر از این شود عمر عزیز من تلف

گر تو حیات جاودان می‏طلبی در این جهان

در ره خاندان به صدق جان بفشان و لا تخف

فیض اگر ز روی صدق در ره خاندان روی

بدرقه ره تو بس، دوستی شه نجف

 
 
 
مولانا

ما دو سه رند عشرتی جمع شدیم این طرف

چون شتران رو به رو پوز نهاده در علف

از چپ و راست می‌رسد مست طمع هر اشتری

چون شتران فکنده لب مست و برآوریده کف

غم مخورید هر شتر ره نبرد بدین اغل

[...]

مشاهدهٔ ۱ مورد هم آهنگ دیگر از مولانا
حکیم نزاری

بوی بهار می دهد باد صبا ز هر طرف

سبزه دمید عیش کن ساغر می منه ز کف

موسم تاب خانه رفت از پی گل به باغ رو

بر لب جویبار بر شیشه ی می ز طاق و رف

پیش که سر نهی به گل باده بخور به پای گل

[...]

حافظ

طالع اگر مدد دهد، دامَنَش آوَرَم به کف

گر بِکَشَم زهی طَرَب، ور بِکُشَد زهی شرف

طَرْفِ کَرَم ز کَس نَبَست، این دلِ پُر امیدِ من

گر چه سخن همی‌بَرَد، قصهٔ من به هر طرف

از خَمِ ابرویِ توام، هیچ گشایشی نشد

[...]

جامی

حشمت میفروش بین بر در او ز هر طرف

گرد مواید کرم اهل صفا کشیده صف

فیض کرامتش نهد دمبدم از سفال می

رند خداشناس را جام جهان نما به کف

پرورشت دهد فلک لیکن ازو تو برتری

[...]

کوهی

دوش بخواب دیده ام حضرت شحنة النجف

گفت بدان تو نفس خود تا برسی بمن عرف

شمع صف بسوختی شب همه شب برای حق

بهر چه کرده ای بگو عمر شریف خود تلف

هست غذای روح تو ذکر خدا میان جان

[...]

مشابه‌یابی بر اساس وزن و قافیه