چو کارهای جهان است جمله بی بنیاد
حکیم در وی ننهاد کارها بنیاد
مشو مقیم در آبادی خراب جهان
چو کس مقیم نماند در این خراب آباد
مبین که ملک فرو بست شمع دولت را
بسی چراغ سلیمان که کشته گشت ز باد
مپر ز باد غرور ار بلندییی داری
که خس بلند شد از باد، لیک باز افتاد
چو هست بنده خلق آدمی ز بهر طمع
خوشا کسی که ازین بندگی بود آزاد
چنان بزی که نمیری، اگر توانی زیست
چو هر که هست به عالم برای مردن زاد
از آن خویش مدان، خسروا، که عاریت است
متاع عمر که دادند، باز خواهی داد
با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
هوش مصنوعی: در این شعر، شاعر به ناپایداری و بیاساسی دنیا اشاره میکند و میگوید که هیچ کار و بنیاد محکمی در این عالم وجود ندارد. او به انسانها توصیه میکند که در این ویرانهها ساکن نشوند، زیرا هیچکس نمیتواند دائمی در این سرزمین خراب بماند. او همچنین به ناپایداری قدرت و ثروت اشاره دارد و یادآور میشود که سرانجام همه چیز از بین میرود. بر این اساس، توصیه میشود که انسانها از بندگی دنیا آزاد باشند و زندگی را به شیوهای بگذرانند که انگار هرگز نمیمیرند، در حالیکه در واقع همه برای مرگ به دنیا آمدهاند. شاعر تأکید میکند که عمر انسان یک امانت است و باید در پایان به صاحبش بازگردانده شود.
هوش مصنوعی: کارهای دنیا همگی بدون پایه و اساس هستند و حکیم در این عالم هیچ بنیادی برای این کارها قرار نداده است.
هوش مصنوعی: در این دنیا که به نابودی گرایش دارد، مثل هیچکس در یک مکان ویران نمان.
هوش مصنوعی: این بیت به ما میگوید که نباید به ظاهر موفقیتها دل ببندیم چون ممکن است آنها به راحتی از بین بروند. حتی اگر نور و روشنی زیادی مانند چراغهای سلیمان وجود داشته باشد، باز هم ممکن است در برابر عوامل خارجی مانند طوفان و حوادث ناخواسته، از بین برود. بنابراین، قدرت و موفقیت همواره در خطر است و باید برای حفظ آن حواسمان جمع باشد.
هوش مصنوعی: هرگز از غرور خود فاصله نگیر، حتی اگر به موفقیت و بلندایی دست یابی، زیرا مانند علفی که به واسطه باد بلند میشود، ممکن است به سرعت سقوط کنی.
هوش مصنوعی: همانطور که انسانها گاهی برای رسیدن به خواستههایشان بندگی میکنند، خوشا به حال کسی که از این بندگی رهایی یافته و آزاد زندگی میکند.
هوش مصنوعی: زندگی کن چنان که انگار برای همیشه خواهی زیست، زیرا هر کس به این جهان آمده تا روزی بمیرد.
هوش مصنوعی: از داراییات هیچ نپندار، ای خسرو، زیرا عمر تو مانند کالای قرضی است که به تو دادهاند و در نهایت باید آن را پس بدهی.
پیشنهاد تصاویر مرتبط از منابع اینترنتی
راهنمای نحوهٔ پیشنهاد تصاویر مرتبط از گنجینهٔ گنجور
جهان به کام خداوند باد و دیر زیاد
برو به هیچ حوادث زمانه دست مداد
درست و راست کناد این مثل خدای ورا
اگر ببست یکی در، هزار در بگشاد
خدای عرش جهان را چنین نهاد نهاد
[...]
خدای عرش جهان را چنین نهاد نهاد
که گاه مردم ازو شادمان و گه ناشاد
مباش غمگین یک لفظ یاد گیر لطیف
شگفت و کوته ، لیکن قوی و با بنیاد
یمین دولت شاه زمانه با دل شاد
بفال نیک کنون سوی خانه روی نهاد
بتان شکسته و بتخانه ها فکنده ز پای
حصارهای قوی بر گشاده لاد از لاد
هزار بتکده کنده قوی تر از هرمان
[...]
همی ستیزه برد زلف یار با شمشاد
شگفت نیست گر از وی همیشه باشم شاد
گهی بپیچد و بستر بسیجد از دیبا
گهی بتازد و زنجیر سازد از شمشاد
ز قیر بر گل خندان هزار سلسله بست
[...]
دگر نخواهم گفتن همی ثنا و غزل
که رفت یکسره بازار و قیمت سرواد
معرفی ترانههایی که در متن آنها از این شعر استفاده شده است
تا به حال حاشیهای برای این شعر نوشته نشده است. 💬 من حاشیه بگذارم ...
برای حاشیهگذاری باید در گنجور نامنویسی کنید و با نام کاربری خود از طریق آیکون 👤 گوشهٔ پایین سمت چپ صفحات به آن وارد شوید.