مشتاق چون نظاره آن سیمبر کند
طاقت نهد به گوشه و آنگه نظر کند
صورتگری نقش خود از جان کند سخن
چون روی او بدید سخن مختصر کند
او پرده بگرفت، بگویید باد را
تا خان و مان گل همه زیر و زبر کند
کنعان خراب گشت ز اخوان روزگار
باشد کسی که یوسف ما را خبر کند
گویند دوستان دگر کن به جای او
من می کنم، اگر این دل بدخو به در کند
دی پاره کرد سینه مجروح من سرش
در آدمی مگو که به دیوار اثر کند
اندیشه من از دل خودکام خسرو است
صعب آتشی بود که سر از خاک در کند
با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
هوش مصنوعی: این شعر به عشق و زیبایی میپردازد و بیانگر احساسات عمیق شاعر است. شاعر از شوق و آرزوی دیدار محبوب سخن میگوید و توصیفاتی از زیبایی او ارائه میدهد. او به جنبههای سخت و دردناک عشق اشاره میکند و احساساتی چون غم و بیتابی را به تصویر میکشد. از طرفی، انتظار برای خبری از معشوق و درد ناشی از فراق نیز در شعر مشهود است. در نهایت، شاعر به چالشهای درونی و عواطف پیچیدهای که تجربه میکند، اشاره میکند و نتایج تلخ عشق را با استفاده از تصاویر نمادین بیان میکند.
هوش مصنوعی: عاشق، وقتی که زیبایی معشوق را میبیند، تحملش تمام میشود و در گوشهای نشسته و به او خیره میشود.
هوش مصنوعی: هنرمند با دلدادگی و احساس عمیق خود، به تصویر کشیدن زیباییها پرداخت و وقتی چهره محبوبش را دید، به شیوهای مختصر و ساده، صحبت کرد.
هوش مصنوعی: او پرده را کنار زد و به باد گفت تا همه گلها و کاشانهاش را زیر و رو کند.
هوش مصنوعی: سرزمین کنعان از مشکلات و سختیهای دوران، ویران و نابود شده است. تنها کسی که میتواند از حال و روز ما خبر دهد و به ما اطلاع بدهد، همان برادرانی هستند که در روزگار سختی، بر ما سایه افکندهاند.
هوش مصنوعی: دوستان میگویند که فردی دیگر را به جای او انتخاب کن، اما من اگر این دل بدخلق از بین برود، همین کار را انجام خواهم داد.
هوش مصنوعی: آنجا که دردِ جدایی قلب مرا پاره کرد، نگو که سرِ آدمی میتواند بر دیواری اثر بگذارد.
هوش مصنوعی: افکار من از دل یک پادشاه خودخواه نشأت میگیرد. این اندیشه مانند آتشی است که میخواهد از دل خاک بیرون بیاید و به سختی و با زحمت خود را نشان بدهد.
پیشنهاد تصاویر مرتبط از منابع اینترنتی
راهنمای نحوهٔ پیشنهاد تصاویر مرتبط از گنجینهٔ گنجور
مشابهیابی بر اساس وزن و قافیه
شاها ، ز زخم تیغ تو گردون حذر کند
در زیر رایت تو ظفر مستقر کند
دستت همان دهد که زمین و زمان دهد
تیغت همان کند که قضا و قدر کند
آن کس که دید لطف نسیم خصال تو
[...]
ای صاحبی که دامن جان پرگهر کند
اندیشه چون زبان بثنای تو تر کند
افلاک را مهابت تو پشت پا زند
تمثال را لطافت تو جانور کند
اتش ز لطف طبع تو ممکن که همچو دود
[...]
زلف تو بر دو هفته قمر چون مقر کند
آشوبها به پشتی دور قمر کند
چون روی تست فاتحه خرمی دلم
اخلاص بندگی تو دائم زبر کند
بر حد تیغ و نوک سنان گر بسوی تو
[...]
یار ار بچشم مست سوی ما نظر کند
دل پیش تیغ غمزه او جان سپر کند
آن کو زکبر می ننهد پای بر گهر
برمن که خاک کوی شدم کی گذر کند
بی مهر ماه طلعت او آفتاب را
[...]
آن دم که باد صبح به زلفت گذر کند
مشک ختن به خون جگر چهره تر کند
آگه نهای که سنبل تو مشک را
هر دم ز روی رشک چه خون در جگر کند؟
یاد تو سوختگان اجل را شفا دهد
[...]
معرفی ترانههایی که در متن آنها از این شعر استفاده شده است
تا به حال حاشیهای برای این شعر نوشته نشده است. 💬 من حاشیه بگذارم ...
برای حاشیهگذاری باید در گنجور نامنویسی کنید و با نام کاربری خود از طریق آیکون 👤 گوشهٔ پایین سمت چپ صفحات به آن وارد شوید.