گنجور

برای پیشنهاد تصاویر مرتبط با اشعار لازم است ابتدا با نام کاربری خود وارد گنجور شوید.

ورود به گنجور

 
امیرخسرو دهلوی

مشتاق چون نظاره آن سیمبر کند

طاقت نهد به گوشه و آنگه نظر کند

صورتگری نقش خود از جان کند سخن

چون روی او بدید سخن مختصر کند

او پرده بگرفت، بگویید باد را

تا خان و مان گل همه زیر و زبر کند

کنعان خراب گشت ز اخوان روزگار

باشد کسی که یوسف ما را خبر کند

گویند دوستان دگر کن به جای او

من می کنم، اگر این دل بدخو به در کند

دی پاره کرد سینه مجروح من سرش

در آدمی مگو که به دیوار اثر کند

اندیشه من از دل خودکام خسرو است

صعب آتشی بود که سر از خاک در کند

 
 
 

مشابه‌یابی بر اساس وزن و قافیه

وطواط

شاها ، ز زخم تیغ تو گردون حذر کند

در زیر رایت تو ظفر مستقر کند

دستت همان دهد که زمین و زمان دهد

تیغت همان کند که قضا و قدر کند

آن کس که دید لطف نسیم خصال تو

[...]

کمال‌الدین اسماعیل

ای صاحبی که دامن جان پرگهر کند

اندیشه چون زبان بثنای تو تر کند

افلاک را مهابت تو پشت پا زند

تمثال را لطافت تو جانور کند

اتش ز لطف طبع تو ممکن که همچو دود

[...]

مشاهدهٔ ۱ مورد هم آهنگ دیگر از کمال‌الدین اسماعیل
ابن یمین

زلف تو بر دو هفته قمر چون مقر کند

آشوبها به پشتی دور قمر کند

چون روی تست فاتحه خرمی دلم

اخلاص بندگی تو دائم زبر کند

بر حد تیغ و نوک سنان گر بسوی تو

[...]

سیف فرغانی

یار ار بچشم مست سوی ما نظر کند

دل پیش تیغ غمزه او جان سپر کند

آن کو زکبر می ننهد پای بر گهر

برمن که خاک کوی شدم کی گذر کند

بی مهر ماه طلعت او آفتاب را

[...]

مشاهدهٔ ۱ مورد هم آهنگ دیگر از سیف فرغانی
سلمان ساوجی

آن دم که باد صبح به زلفت گذر کند

مشک ختن به خون جگر چهره تر کند

آگه نه‌ای که سنبل تو مشک را

هر دم ز روی رشک چه خون در جگر کند؟

یاد تو سوختگان اجل را شفا دهد

[...]