هر که را با تو سر و کاری بود
جان نباشد در رهش خاری بود
دل که در وی زندگی عشق نیست
دل نشاید گفت، مرداری بود
خفتگان از زندگی آگه نیند
زنده بودن کار بیداری بود
عاشقی نبود تقاضای وصال
بهر نفس خویش پیکاری بود
از شراب ما، اگر یابد خبر
محتسب شاگرد خماری بود
پیش خویشم کش که باری از رخت
کشته ای را روز بازاری بود
بر بساط ناز شب غافل مخسپ
بو که پیش در گرفتاری بود
گویمت خواهی چو خسرو بنده ای
قسمتم از تو همین، آری، بود
با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
هوش مصنوعی: این شعر درباره عشق و زندگی است. شاعر به این نکته اشاره میکند که هر کسی که با آدمی سر و کار داشته باشد، باید مراقب باشد زیرا ممکن است در راه عشق دچار مشکل شود. دل بدون عشق را مرده میداند و بر این باور است که زندگی واقعی به بیداری و آگاهی نیاز دارد. عاشقی تنها تقاضای وصال نیست، بلکه مبارزهای برای نفس و وجود خویش است. همچنین، شاعر به عواقب ناشی از عشق و وابستگی اشاره میکند و حسرت را به تصویر میکشد. در آخر، شاعر به خود و شریکش اشاره میکند و میگوید که سرنوشتشان به هم وابسته است.
هوش مصنوعی: هر کسی که با تو ارتباط دارد، در مسیرش مشکلی یا دردسری وجود نخواهد داشت.
هوش مصنوعی: اگر در دل کسی عشق وجود نداشته باشد، نمیتوان آن را دل نامید، زیرا چنین دلی مانند مرده است.
هوش مصنوعی: خوابآلودگان از زندگی اطلاع ندارند، زیرا زنده بودن به معنای بیداری و آگاهی است.
هوش مصنوعی: عاشق بودن فقط به خاطر تمایلات شخصی نیست، بلکه جنگیدن برای عشق و وصال واقعی است.
هوش مصنوعی: اگر محتسب از شراب ما آگاهی پیدا کند، همانند شاگردی است که هنوز در خماری و گیجی به سر میبرد.
هوش مصنوعی: بیا نزدیک من، زیرا که تو در روز خاصی بار سنگینی از غم و اندوه را بر دوش من گذاشتهای.
هوش مصنوعی: در شبهای زیبا و پرنوازش، بیخود و غافل نباش، چرا که در آینده با مشکلات و معضلاتی روبرو خواهی شد.
هوش مصنوعی: اگر میخواهی مانند خسرو رفتار کنی، باید بپذیری که قسمت من از تو همین است، بله، این درست است.
پیشنهاد تصاویر مرتبط از منابع اینترنتی
راهنمای نحوهٔ پیشنهاد تصاویر مرتبط از گنجینهٔ گنجور
هر که را در عشق تو کاری بود
هر سر مویی برو خاری بود
یک زمان مگذار بی درد خودم
تا مرا در هجر تو یاری بود
مست گشتم از تو گفتی صبر کن
[...]
گرچه هر قرنی سخنآری بود
لیک گفت سالفان یاری بود
گرچه زو گفتن جگرخواری بود
هر چه باشد به ز بیکاری بود
این حقیقت در همه ساری بود
با همه در غایت یاری بود
هر کرا با خویشتن کاری بود
نیست عاشق،خویشتن داری بود
معرفی ترانههایی که در متن آنها از این شعر استفاده شده است
تا به حال حاشیهای برای این شعر نوشته نشده است. 💬 من حاشیه بگذارم ...
برای حاشیهگذاری باید در گنجور نامنویسی کنید و با نام کاربری خود از طریق آیکون 👤 گوشهٔ پایین سمت چپ صفحات به آن وارد شوید.