گنجور

 
امیرخسرو دهلوی

گر خم طره ز روی تو جدا خواهد شد

نام رخساره تو نام سما خواهد شد

جعد زنجیر نمای تو بلایی ست کز او

پای دل بسته به زنجیر بلا خواهد شد

زلف هم چون رسنت ماه سما را بگرفت

من ندانم که درین ماه چها خواهد شد

حاجت آن است که من بر در تو کشته شوم

هیچگه حاجت این خسته روا خواهد شد؟

زین کشاکش که تنت راست ببینی، خسرو

ناگهان بند ز بند تو جدا خواهد شد

 
 
 
جشنوارهٔ رزم‌آوا: نقالی و روایتگری شاهنامه
خیالی بخارایی

باز بالا بنمودی و بلا خواهد شد

چشم بگشادی و مفتاح جفا خواهد شد

هیچ کس نیست کز آن طرّه گشاید شکنی

این گشاد از قدم باد صبا خواهد شد

حالیا شیفته حالیم به سودای خطت

[...]

ایرج میرزا

که گمان داشت که این شور به پا خواهد شد

هر چه دزد است ز نظمیه رها خواهد شد

دزد کت بسته رئیس الوزرا خواهد شد

دور ظلمت بدل از دور ضیا خواهد شد

مشابه‌یابی بر اساس وزن و قافیه