گنجور

 
امیرخسرو دهلوی

گر خم طره ز روی تو جدا خواهد شد

نام رخساره تو نام سما خواهد شد

جعد زنجیر نمای تو بلایی ست کز او

پای دل بسته به زنجیر بلا خواهد شد

زلف هم چون رسنت ماه سما را بگرفت

من ندانم که درین ماه چها خواهد شد

حاجت آن است که من بر در تو کشته شوم

هیچگه حاجت این خسته روا خواهد شد؟

زین کشاکش که تنت راست ببینی، خسرو

ناگهان بند ز بند تو جدا خواهد شد