باز عشق آمد و دیوانگیم پیش آمد
بر دلم از مژه غمزه زنی نیش آمد
خرد و صبر سر خویش گرفتند و شدند
هر چه آمد ز برای دل درویش آمد
دی به نظاره او رفت رهی بر سر راه
یک نظر دید، چو باز آمد، بی خویش آمد
گفتم، ای دل، مرو آنجا که گرفتار شوی
عاقبت رفتی و آن گفت منت پیش آمد
برده بودم ز جفاهای فلک جان، لیکن
چه کنم، ناز تو، جانا، قدری بیش آمد
چشم من می پرد امروز، کرا خواهد دید؟
مگر آن کافر ناوک زن بدکیش آمد
خسروا، عشق همی باز و به خوبان می زی
عقل بگذار که او عاقبت اندیش آمد
با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
هوش مصنوعی: این شعر به بیان احوالات عاشقانه و دیوانگیهای عشق میپردازد. شاعر از بازگشت عشق و تأثیر آن بر روح و دلش سخن میگوید، بهویژه تأثیرات منفی و جفاهایی که از زندگی و روزگار بر او رفته است. او همچنین به تردیدها و دلشورههایی اشاره میکند که از عاشقی به دلش میزند و از عقل و خردش طلب کمک میکند. بهطور کلی، شعر نمودار احساسات عمیق و پیچیدهای است که عشق در دل انسان ایجاد میکند، و همچنین درگیری بین عقل و عشق را به تصویر میکشد.
هوش مصنوعی: عشق دوباره به سراغم آمد و دیوانگیام زنده شد. بر دلم گویی با یک چشمک، تیر غمزهای پرتاب کردی.
هوش مصنوعی: عقل و شکیبایی درون خود را جمع کردند و هر چیزی که برای دل بینیاز و ستمدیده به وجود آمد، به سوی او آمد.
هوش مصنوعی: روزی رهی به تماشای او رفت. در میانه راه یک نظر به او انداخت و وقتی برگشت، گویی خود را گم کرده بود.
هوش مصنوعی: به دل گفتم، به جایی نرو که به مشکل برمیخوری، اما آخرش خودت رفتی و همین مسأله پیش آمد.
هوش مصنوعی: از زخمهای روزگار جانم را به سختی کشیده بودم، اما چه کنم، ناز و محبت تو بیش از حد طاقتفرسا شده است.
هوش مصنوعی: چشم من امروز به شدت حیران و بیقرار است، چه کسی میتواند آن را ببیند؟ مگر آن شخص بیدینی که تیر زن بدذات آمده باشد.
هوش مصنوعی: ای خسروا، عشق دوباره به سوی خوبان باز میگردد؛ عقل را کنار بگذار، چون او همیشه به فکر عاقبت و پیامدهاست.
پیشنهاد تصاویر مرتبط از منابع اینترنتی
راهنمای نحوهٔ پیشنهاد تصاویر مرتبط از گنجینهٔ گنجور
باز پیرانه سرم واقعه یی پیش آمد
با که گویم که چه پیشِ من بی خویش آمد
رفته بودم پس کار خود و دل بنهادم
ناگهم واقعه ای صعب چنین پیش آمد
عشق با شاهدِ سلطان سر ظالم زینهار
[...]
روز هجران تو، یارب! ز کجا پیش آمد؟
این چه روزیست که پیش من درویش آمد؟
آن بلایی که ز اندیشه آن میمردم
عاقبت پیش من عاقبت اندیش آمد
با قد همچو خدنگ از دل من بیرون آی
[...]
ره غلط کرده خیالش به دل ریش آمد
همچو شاهی که به ویرانه درویش آمد
خواری و زاری من دید و به حالم نگریست
آشنایی که درین گوشه مرا پیش آمد
هیچ کس در پی رسوایی دل نیست، ولی
[...]
معرفی ترانههایی که در متن آنها از این شعر استفاده شده است
تا به حال حاشیهای برای این شعر نوشته نشده است. 💬 من حاشیه بگذارم ...
برای حاشیهگذاری باید در گنجور نامنویسی کنید و با نام کاربری خود از طریق آیکون 👤 گوشهٔ پایین سمت چپ صفحات به آن وارد شوید.