گنجور

 
امیرخسرو دهلوی

از کجا در رهم آن شوخ بلا پیش آمد؟

چه بلا بود ندانم، ز کجا پیش آمد؟

سوی صحرا به تماشای چمن می رفتم

دلبری، سر و قدی، ماه لقا پیش آمد

آنچه من دیدم و من می کشم از جور فراق

که شنیده ست و که دیده ست و که را پیش آمد

آن بت از مهر نخستین به وفا دل می برد

آنکه دل برد ز ما پس به جفا پیش آمد

خسروا، خون خور و دم در کش و صبری پیش آر

که چنین واقعه تنها نه ترا پیش آمد

 
 
 
جشنوارهٔ رزم‌آوا: نقالی و روایتگری شاهنامه
کمال خجندی

دی خرامان برهی بار مرا پیش آمد

فتنه آورد بمن روی بلا پیش آمد

زلف مشکینش اگر داشت به عاشق سر جنگ

با من آن روی بعد گونه صفا پیش آمد

محتشم وار به هر سو که شد آن مه او را

[...]

مشابه‌یابی بر اساس وزن و قافیه