گنجور

 
امیرخسرو دهلوی

از سر کو آن پری چون ناگهان پیدا شود

جای آن باشد که مردم در میان شیدا شود

من چنین دانم که باشد نسخه ای از روی او

صورتی از آینه خورشید اگر پیدا شود

ماه رویا، کی رسد در آفتاب روی تو

شمع را هر چند سر تا آسمان بالا شود

از تو دل چون آبله خون گشت در دنبال تو

اشک را از بس دویدن آبله برپا شود

من به تنهایی همی گریم، اگر پیدا کنی

هر دری کز چشم من بیرون فتد، درها شود

سبزه تر برکشیدی زان رخ چون آفتاب

راز من چون سبزه می ترسم که در صحرا شود

می خلد بر جان من آن خط که بر لب می کشی

مارکی شیرین شود با آنکه در خرما شود

خسرو، از بهر تو اندر دیده خود جای ساخت

چشم می دارد که در کوی وصالش جا شود

 
 
 
منوچهری

هر که را شاه جهان بردارد و بنوازدش

در سخا گر قطره‌ای باشد چو صد دریا شود

آن نمی‌بینی که در باغ و چمن از خارها

در بهاران ز ابر نیسانی چه گل پیدا شود

قطران تبریزی

چون شمال مهرگان اندر هوا پویا شود

زاغ گنگ اندر میان بوستان گویا شود

نار چون بیجاده گردد سیب چون مرجان شود

آب چون پیروزه گردد خاک چون مینا شود

هست هم دینار و هم دیبا گرامی از چه رو

[...]

سلمان ساوجی

گرز خورشید جمالت ذره‌ای پیدا شود

هر دو عالم در هوایش، ذره‌سان دروا شود

شمع دیدارش اگر از نور تجلی پرتوی

افکند بر کوه، چون پروانه نا پروا شود

عاشق صادق چه داند کعبه و بتخانه چیست؟

[...]

مشاهدهٔ ۱ مورد هم آهنگ دیگر از سلمان ساوجی
کمال خجندی

گر دلم در زلف پنهان کرده‌ای پیدا شود

مشک غمازست و این دزدی از او رسوا شود

ناحق افتادست زلفت در کف هر مدعی

چون بدست ما بیفتد حق بدست ما شود

ای صبا بر گوی امشب از زبان ما به شمع

[...]

ناصر بخارایی

چون ز مهرت ذره‌ای در جان من پیدا شَود

راز پنهانم چو شمع از روشنی رسوا شود

سرو اگر در باغ بیند قامت رعنای تو

سرکشی بگذارد و چون سبزه زیر پا شود

بوی گیسوی تو یابد سوسن آید در سخن

[...]

مشابه‌یابی بر اساس وزن و قافیه