چند ز دور بینمت، وه که دلم کباب شد
چند ز غصه خون خورم، وای که خونم آب شد
شورش بخت هست خود، خنده نمی زنی دگر
چند هنوزت این نمک، چون جگرم کباب شد
دی که کله نهاده کژ، مست و خراب می شدی
در نظر که آمدی، خانه من خراب شد
سوخته بود دل ز تو حسن رخ تو شد فزون
سوخته تر شود کنون، چون مهت آفتاب شد
رخت وجود من همه غارت فتنه گشت تا
هندوی طره توام رهزن خورد و خواب شد
گر غم خویش گویمت، خشم کنی، چه حیله، چون؟
قصه من ز روز بد در خور این جواب شد
خسرو خسته درد خود گفت شبی به مجلسی
دیده روشنان همه غرقه به خون ناب شد
با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
هوش مصنوعی: شاعر در این اشعار از درد و غم عشق میگوید. او از دوری معشوقش به شدت رنج میبرد و دلش پر از آتش است. با توصیفاتی چون کباب شدن دل و خون خوردن از غصه، به احوال خراب خود اشاره میکند. شاعر به یاد روزهایی میافتد که معشوقش مست و شاداب بود، ولی اکنون خود را ویران میبیند. همچنین از زیبایی معشوق و تأثیرش بر دل سوختهاش میگوید و در اغتشاش احوال خود، به ناامیدی و درد اشاره میکند. در نهایت، او بیان میکند که در جمعی که همه غرق در غم هستند، خود او نیز دچار عذاب شده است.
هوش مصنوعی: چند بار تو را از دور میبینم و دلم خیلی ناراحت میشود. چند بار از غم و اندوه آن قدر گریه میکنم که حس میکنم روح و جانم کم رنگ شده است.
هوش مصنوعی: سرنوشت علیه من قیام کرده است، تو دیگر چرا نمیخندی؟ هنوز نمکداریات بر دل من سنگینی میکند، چونکه جگرم سوخته است.
هوش مصنوعی: روزی که تو با سر کج و حال خرابت به خانه من آمدی، تمام زندگیام به هم ریخت و ویران شد.
هوش مصنوعی: دل به خاطر زیبایی تو سوخته بود و حالا با دیدن چهرهات، این سوزش بیشتر شد، مثل اینکه ماه به آفتاب تبدیل شده است.
هوش مصنوعی: وجود من به خاطر زیبایی و فریبایی دماغ تو به شدت تحت تأثیر قرار گرفته و به نوعی به غارت رفته است. این زیبایی برای من مثل یک دزد بوده که خواب و آرامش را از من گرفته است.
هوش مصنوعی: اگر از غمم بگویم، خشمگین میشوی. پس چه راهی دارم؟ داستان من به قدری غمانگیز است که این پاسخ مناسب آن است.
هوش مصنوعی: خسرو که به شدت از درد و رنج خود رنج میبرد، شبی در یک مجلس در میان افرادی که دیدگانشان روشن و خوشحال بود، از وضعیت سخت و ناراحتکننده خود سخن گفت، در حالی که همه به شدت افسرده و غمگین بودند.
پیشنهاد تصاویر مرتبط از منابع اینترنتی
راهنمای نحوهٔ پیشنهاد تصاویر مرتبط از گنجینهٔ گنجور
آنکه ز شرم لطف او، آتش ناب آب شد
گمشده نعل مرکبش، افسر آفتاب شد
داد بداد خلق را، خورد فراغ و خواب شد
دشمن او ز رشگ این دشمن خورد و خواب شد
هست تصرف قضا، منصرف از جناب او
[...]
ای که رخت به روشنی غیرت آفتاب شد
خفته ز شرم مردمی چشم خوشت به خواب شد
نافه به بوی زلف تو، آمد و گشت خاک ره
گل ز هوای عارضت رفت و در آتش آب شد
سرو چو دید قامتت، رفت به خویشتن فرو
[...]
دی چو به بوستان تو را جا به کنار آب شد
آب ز عکس روی تو چشمه آفتاب شد
جست به باغ بی رخت لمعه برق آه من
شاخ درخت شعله زد مرغ چمن کباب شد
خواستم از خدا که دل مایل مهر گرددت
[...]
دل نه ازوست نه زما، یار چو بی نقاب شد
رفت ز دست کس برون آینه ایکه آب شد
گر زغمت شکست دل، راز تو فاش کی شود
گنج نهفته تر شود، خانه اگر خراب شد
بند سکوت هیچگه از لب بیهنر مجوی
[...]
معرفی ترانههایی که در متن آنها از این شعر استفاده شده است
تا به حال حاشیهای برای این شعر نوشته نشده است. 💬 من حاشیه بگذارم ...
برای حاشیهگذاری باید در گنجور نامنویسی کنید و با نام کاربری خود از طریق آیکون 👤 گوشهٔ پایین سمت چپ صفحات به آن وارد شوید.