دي چو به بوستان تو را جا به کنار آب شد
آب ز عکس روی تو چشمه آفتاب شد
جست به باغ بی رخت لمعه برق آه من
شاخ درخت شعله زد مرغ چمن کباب شد
خواستم از خدا که دل مایل مهر گرددت
در حق تو دعای من شکر که مستجاب شد
محتسب سبو شکن دید صفای جامِ می
مشرب میگساریش مانع احتساب شد
ره به حریم بزم تو بود برون ز وسع من
سوی توام زمام کش زمزمه رباب شد
دیده عقل تیزبین شد ز فروغ عشق تو
هرچه خطا شمرده بود آن همگی صواب شد
راند ز رسته درت جامی تنگدل سخن
رشته نظم دلکشش سلک در خوشاب شد
با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
هوش مصنوعی: غزل به زیبایی به احساس عشق و زیبایی معشوق میپردازد. شاعر در توصیف بوستان، آب و چمنها، از تأثیر حضور معشوق بر طبیعت و دل خود میگوید. عشق او را به دعا و شکرگزاری واداشته و او را در دنیای عشق غرق کرده است. همچنین، شاعر به ناتوانی خود در رسیدن به حریم عشق و زیبایی معشوق اشاره میکند و در نهایت، با تأکید بر تغییر نگرش خود در سایه نور عشق، به لذت و سروری شاعرانه میرسد.
هوش مصنوعی: دیروز در بوستانی کنار آب نشسته بودم. آنجا آب به خاطر تصویر زیبای تو به مانند چشمهای روشن و درخشان شد.
هوش مصنوعی: در باغی که تو را در آن نمیبینم، اشک من مانند جرقهای درخشان سوزانده میشود، و به دنبال آن، درختان به نشانهٔ سوختن، شعله میکشند و پرندههای چمن به دلیل این درد، در آتش میسوزند.
هوش مصنوعی: از خدا خواستم که دل تو به محبت من تمایل پیدا کند و از اینکه دعای من مورد قبول واقع شد، شکرگزارم.
هوش مصنوعی: نگهبان وقتی به مشاهده زیبایی جام شراب برخورد کرد، نتوانست به ضبط و تفتیش مشروبات بپردازد و از این کار بازماند.
هوش مصنوعی: راهی که به محفل زیبای تو میرسد، فراتر از توان من است. من به سوی تو میروم، پس زمام این سفر را به دست بگیر و نغمههای رباب را آغاز کن.
هوش مصنوعی: چشم عقل با نور عشق تو تیزبین و روشن شد و هر چیزی را که پیشتر نادرست میدید، اکنون درست و صحیح به نظر میرسد.
هوش مصنوعی: در دل تنگم، جامی از اندیشهای با غم و حسرت مینوشم. گفتاری میکنم که نظم و زیبایی دلنشینش همچون ریسدنی در رود خوشی و سرسبزی است.
پیشنهاد تصاویر مرتبط از منابع اینترنتی
راهنمای نحوهٔ پیشنهاد تصاویر مرتبط از گنجینهٔ گنجور
آنکه ز شرم لطف او، آتش ناب آب شد
گمشده نعل مرکبش، افسر آفتاب شد
داد بداد خلق را، خورد فراغ و خواب شد
دشمن او ز رشگ این دشمن خورد و خواب شد
هست تصرف قضا، منصرف از جناب او
[...]
چند ز دور بینمت، وه که دلم کباب شد
چند ز غصه خون خورم، وای که خونم آب شد
شورش بخت هست خود، خنده نمی زنی دگر
چند هنوزت این نمک، چون جگرم کباب شد
دی که کله نهاده کژ، مست و خراب می شدی
[...]
ای که رخت به روشنی غیرت آفتاب شد
خفته ز شرم مردمی چشم خوشت به خواب شد
نافه به بوی زلف تو، آمد و گشت خاک ره
گل ز هوای عارضت رفت و در آتش آب شد
سرو چو دید قامتت، رفت به خویشتن فرو
[...]
دل نه ازوست نه زما، یار چو بی نقاب شد
رفت ز دست کس برون آینه ایکه آب شد
گر زغمت شکست دل، راز تو فاش کی شود
گنج نهفته تر شود، خانه اگر خراب شد
بند سکوت هیچگه از لب بیهنر مجوی
[...]
معرفی ترانههایی که در متن آنها از این شعر استفاده شده است
تا به حال حاشیهای برای این شعر نوشته نشده است. 💬 من حاشیه بگذارم ...
برای حاشیهگذاری باید در گنجور نامنویسی کنید و با نام کاربری خود از طریق آیکون 👤 گوشهٔ پایین سمت چپ صفحات به آن وارد شوید.