ناله برآید هر طرف کان بت خرامان در رسد
فریاد بلبل خوش بود چون گل به بستان در رسد
من خود نخواهم برد جان از سختی هجران، ولی
ای عمر، چندان صبر کن کان سست پیمان در رسد
آمد خیالش نیم شب، جان دادم و گشتم خجل
خجلت بود درویش را، یکدم چو مهمان در رسد
شب در میان کشتگان بشیند چون نالیدنم
گفتا که می کن، یک دو شب این هم به پایان در رسد
ای دل که بدخو می کنی از دیدنش چشم مرا
معلوم گردد، باش تا شبهای هجران در رسد
امروز میرم پیش تو شرمسار دل شوی
بر تو چه منت جان من، فردا که فرمان در رسد
آزرده تر زان است دل پیشت که بود اول بسی
ویرانه ویرانه تر شود جایی که سلطان در رسد
بر پنج روز نیکویی چندین مناز و بد مکن
تا چشم را بر هم زنی، بینی که پایان در رسد
گر خسروا، می سوزدت از خامیش رنجه مشو
بسیار باید تا هنوز آن شوخ نادان در رسد
با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
هوش مصنوعی: غزل در مورد احساس درد و فاصله از معشوق است. شاعر از ناله و فریاد در دل شب میگوید و صبر خود را در هجران ابراز میکند. او به خیالات شبانهاش اشاره دارد که باعث خجلت او شده و از دل دردناک خود میگوید. شاعر میداند که انتظار کشیدن تا رسیدن معشوق اجتنابناپذیر است و به ناتوانی قلبش در برابر دیدار اشاره میکند. همچنین تأکید میکند که نباید بر نیکوییهای زندگی زیاد تأمل کرد، زیرا زمان همه چیز را به پایان میرساند. در انتها، از مشکلات و رنجهایی که در این مسیر وجود دارد سخن میگوید و به این نتیجه میرسد که باید صبر کرد تا معشوق برسد.
هوش مصنوعی: هرجا که آن معشوق زیبا و رقصان وارد شود، ناله و شیون بلند میشود. فریاد بلبل نیز زمانی خوشایند و دلنشین میشود که گل به باغ برسد.
هوش مصنوعی: من خودم نمیخواهم به خاطر درد جدایی جان بدهم، اما ای عمر، تا زمانی صبر کن که آن خدعهگر به من برگردد.
هوش مصنوعی: در نیمه شب خیالی از او به سراغم آمد و جانم را به لبم رساند. شرمنده شدم، زیرا درویش همواره به یاد اوست، همانطور که مهمانی ناگهان به خانه وارد میشود.
هوش مصنوعی: شبی که در میان کشتگان نشستهام، وقتی که ناله میکنم، به من میگوید که صبر کن، این حال و روز هم به زودی به پایان خواهد رسید.
هوش مصنوعی: ای دل، چرا با بدیهات من را آزار میزنی؟ وقتی او را میبینم، چشمانم پرده از دل میزنند. صبر کن تا شبهای جدایی بیایند.
هوش مصنوعی: امروز به دیدن تو میآیم، با دل شرمنده. اما تو بر من چه لااقل بزرگی داری. فردا که زمان مؤثر شود، اوضاع تغییر خواهد کرد.
هوش مصنوعی: دل من از قبل هم افسردهتر شده است، زیرا وقتی که سلطانی به جایی وارد میشود، آن مکان که قبلاً هم ویران بود، حالا ویرانهتر خواهد شد.
هوش مصنوعی: به مدت پنج روز برای کارهای خوب دلخوری و بدی نکن، زیرا وقتی که چشمت را ببندی، میبینی که زمان به پایان میرسد.
هوش مصنوعی: اگر خسروا (پادشاه) دچار اشتباه شود، از ناآگاهیاش دلت به حالش نسوزد؛ زیرا برای رسیدن به آگاهی و درک درست، نیاز به تجربه و زمان زیادی دارد تا بتواند به فهم درستی برسد.
پیشنهاد تصاویر مرتبط از منابع اینترنتی
راهنمای نحوهٔ پیشنهاد تصاویر مرتبط از گنجینهٔ گنجور
گفتم که جان قربان کنم آن مه چو مهمان در رسد
جان خود کجا ماند دمی کآن آفت جان در رسد
صد جان بهر مویی رود بر باد اگر آن شاخ گل
در جمع سرمستان خود کاکل پریشان در رسد
ایمرغ جان خود نامه بر موقوف قاصد هم مشو
[...]
افغان برآید هر طرف کان مه خرامان در رسد
کآو از بلبل خوش بود چون گل به بستان در رسد
آمد خیالت نیمشب، جان دادم و گشتم خجل
خجلت بود درویش را بیگه چو مهمان در رسد
امروز میرم پیش تو تا شرمسار من شوی
[...]
معرفی ترانههایی که در متن آنها از این شعر استفاده شده است
تا به حال حاشیهای برای این شعر نوشته نشده است. 💬 من حاشیه بگذارم ...
برای حاشیهگذاری باید در گنجور نامنویسی کنید و با نام کاربری خود از طریق آیکون 👤 گوشهٔ پایین سمت چپ صفحات به آن وارد شوید.