الا دمعی سارعت والهوا
وقد ذاب قلبی هو والنوا
اسیرست ازان میر خوبان دلم
به دردی که هرگز ندیدم دوا
اذا اشرق الشمش من صدغه
فنعم الهوا فی جناتی هوا
دلم خون شد و ناید ار باروت
بر این ماجرا چشمم اینک گوا
ولی الموالی علی حبه
و لکنه فی بوادی لوا
بتا نا مسلمانیی می کنی
که در کافرستان نباشد روا
و قد و قدالبین نیرانه
ترقی دخانی بجوالهوا
بماندم من اندر چنین حالتی
نگفتی که حالت چه شد، خسروا
با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
پیشنهاد تصاویر مرتبط از منابع اینترنتی
راهنمای نحوهٔ پیشنهاد تصاویر مرتبط از گنجینهٔ گنجور
چو خورشید تابان میان هوا
نشسته بر او شاه فرمانروا
که گر کُشتن ار کارش آید هوا
بِدیشان کند هرچه باشد روا
چو دیدی پسر را که اندر هوا
سوی آتش آمد پدیدی روا
سوی خسرو آورد روی از هوا
پراندیشه شد شاه فرمانروا
ز شیران بود روبهان را نوا
نخندد زمین تا نگرید هوا
معرفی آهنگهایی که در متن آنها از این شعر استفاده شده است
تا به حال یک حاشیه برای این شعر نوشته شده است. 💬 شما حاشیه بگذارید ...
reply flag link
برای حاشیهگذاری باید در گنجور نامنویسی کنید و با نام کاربری خود از طریق آیکون 👤 گوشهٔ پایین سمت چپ صفحات به آن وارد شوید.