گنجور

 
امیرخسرو دهلوی

کجا بودی، بگو، ای سرو آزاد؟

که رویت دیدم و اقبال رو داد

به هر جانب همی رفتم ز مستی

که ناگه چشم مستت بر من افتاد

لبت همشیره شد با جان شیرین

بدانگونه که عشق و فتنه همزاد

مگردان روی، گر چه من خرابم

که بوده ست این خرابه وقتی آباد

بگردان روی از من، گر توانی

که من پا بستم و تو مرغ آزاد

تو نازک چون ز افغانم نرنجی

که از فریاد کوه آید به فریاد

نصیحت گو، تو درد من ندانی

که من در بسملم، تو مرغ آزاد

بدم چندین، چو خاکستر شد این دل

که گرما خوردگان را خوش بود باد

چو با جان خواست رفتن یادش، ای دل

رها کن تا بمیرم هم درین یاد

به کویش خاک شد بیچاره خسرو

فدای خاک پای آن صنم باد

 
 
 
جشنوارهٔ رزم‌آوا: نقالی و روایتگری شاهنامه
ناصرخسرو

ز جور لشکر خرداد و مرداد

تواند داد ما را هیچ‌کس داد؟

محال است این طمع هیهات هیهات

کس دیدی که دادش داد خرداد

ز بهر آنکه تا در دامت آرد

[...]

باباطاهر

ز دست دیده و دل هر دو فریاد

که هر چه دیده بیند دل کند یاد

بسازم خنجری نیشش ز پولاد

زنم بر دیده تا دل گردد آزاد

مشاهدهٔ ۱ مورد هم آهنگ دیگر از باباطاهر
سوزنی سمرقندی

الغ عارض ز . . . ن گربه افتاد

جهانرا گنده گردانید از باد

چرا خاکش نپوشیدند بر روی

که باگه این کند گربه چو افتاد

گه گربه بعهد ارسلان خان

[...]

انوری

اگر عالم سراسر ظلم گیرد

نیابد هیچ مظلوم از فلک داد

همه ظلم از نجوم و از فلک دان

که لعنت بر نجوم و بر فلک باد

مشابه‌یابی بر اساس وزن و قافیه