کجا بودی، بگو، ای سرو آزاد؟
که رویت دیدم و اقبال رو داد
به هر جانب همی رفتم ز مستی
که ناگه چشم مستت بر من افتاد
لبت همشیره شد با جان شیرین
بدانگونه که عشق و فتنه همزاد
مگردان روی، گر چه من خرابم
که بوده ست این خرابه وقتی آباد
بگردان روی از من، گر توانی
که من پا بستم و تو مرغ آزاد
تو نازک چون ز افغانم نرنجی
که از فریاد کوه آید به فریاد
نصیحت گو، تو درد من ندانی
که من در بسملم، تو مرغ آزاد
بدم چندین، چو خاکستر شد این دل
که گرما خوردگان را خوش بود باد
چو با جان خواست رفتن یادش، ای دل
رها کن تا بمیرم هم درین یاد
به کویش خاک شد بیچاره خسرو
فدای خاک پای آن صنم باد
با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
هوش مصنوعی: در این شعر، شاعر درباره زیبایی و آزادگی معشوق صحبت میکند و احساسات عمیق خود را ابراز مینماید. او در حالی که مستی و عشق را تجربه میکند، از معشوق میخواهد که روی خود را از او برنگرداند، چرا که او به شدت عاشق و در عذابی عمیق است. شاعر به وضعیت خود اشاره میکند و با حسرت از یاد معشوق و تاثیر آن بر وجودش حرف میزند. در نهایت، او به تقدس و ارادت خود به معشوق تأکید میکند و میگوید که فدای خاک پای او خواهد شد.
هوش مصنوعی: کجا بودی، بگو، ای درخت بلند؟ که وقتی تو را دیدم، شانس به من روی آورد.
هوش مصنوعی: در حالی که به سمتهای مختلف میرفتم و در حال سرخوشی بودم، ناگهان چشمان زیبایت به من نگاه کرد.
هوش مصنوعی: لبت به گونهای با جان شیرین مرتبط شده که عشق و فتنه همیشه همراه یکدیگرند.
هوش مصنوعی: به روی خود نیاور، حتی اگر من در حالتی نامناسب هستم، زیرا این ویرانه روزگاری آباد بوده است.
هوش مصنوعی: اگر میتوانی، روی خود را از من برگردان؛ اما من دیگر تسلیم نمیشوم و تو همچون پرندهای آزاد هستی.
هوش مصنوعی: تو به خاطر لطافت و نازکیات ناراحت نباش، زیرا فریاد من از عمق دل برمیخیزد و مانند صداهایی است که از کوهها میآید.
هوش مصنوعی: به من نصیحت نکن، چون تو نمیدانی که من چقدر در درد و رنج هستم؛ تو در عوض آزاد و رها هستی.
هوش مصنوعی: دل من مانند خاکستر سرد و بیحرارت شده است و برای کسانی که در حال تجربه گرما و شادی هستند، هیچگونه جذابیتی ندارد.
هوش مصنوعی: وقتی خاطراتی که با جانم مرتبط هستند به یادم میآیند، ای دل، رهایش کن تا حتی اگر لازم باشد در این یاد بمیرم.
هوش مصنوعی: خسرو در عشق معشوقش به قدری حیران و بیچاره شده که حاضر است برای خاک پای او تمام زندگیاش را فدای آن کند.
پیشنهاد تصاویر مرتبط از منابع اینترنتی
راهنمای نحوهٔ پیشنهاد تصاویر مرتبط از گنجینهٔ گنجور
ز جور لشکر خرداد و مرداد
تواند داد ما را هیچکس داد؟
محال است این طمع هیهات هیهات
کس دیدی که دادش داد خرداد
ز بهر آنکه تا در دامت آرد
[...]
نقیبان را به سالاران فرستاد
یکایک را ز رفتن آگهی داد
ز دست دیده و دل هر دو فریاد
که هر چه دیده بیند دل کند یاد
بسازم خنجری نیشش ز پولاد
زنم بر دیده تا دل گردد آزاد
الغ عارض ز . . . ن گربه افتاد
جهانرا گنده گردانید از باد
چرا خاکش نپوشیدند بر روی
که باگه این کند گربه چو افتاد
گه گربه بعهد ارسلان خان
[...]
اگر عالم سراسر ظلم گیرد
نیابد هیچ مظلوم از فلک داد
همه ظلم از نجوم و از فلک دان
که لعنت بر نجوم و بر فلک باد
معرفی ترانههایی که در متن آنها از این شعر استفاده شده است
تا به حال حاشیهای برای این شعر نوشته نشده است. 💬 من حاشیه بگذارم ...
برای حاشیهگذاری باید در گنجور نامنویسی کنید و با نام کاربری خود از طریق آیکون 👤 گوشهٔ پایین سمت چپ صفحات به آن وارد شوید.