هر کس که تقرب ز وصال تو نجوید
واندر ره ادراک جمال تو نپوید
فردا که شب وعده دیدار سر آید
رهبر نبود سوی تو چندان که نجوید
فردا که تو در گلشن فردوس خرامی
طوبی، ادب آنست، که در راه نروید
شک نیست که چرخ از پی صد دور بیاید
مهر تو ز هر ذره خاکم که ببوید
فریاد ز غوغای رقیبان که نمانند
تا با تو کسی درد دل خویش بگوید
دیدار حرام است کسی را که چو خسرو
از دیده به خون دل خود دست بشوید
با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
هوش مصنوعی: این شعر درباره عشق و longing (آرزوی شدید) فرد به معشوقش است. شاعر میگوید که هر کسی که در پی وصال معشوقش نباشد و تلاش نکند تا زیبایی او را درک کند، در آینده وقتی که وعده دیدار میرسد، نمیتواند به او برسد. شاعر همچنین به زیبایی معشوق اشاره میکند و بیان میکند که ادب و رفتار مناسب این است که در این راه تلاش کنیم. او به تأثیر مهر معشوق بر جهان و درد و غصهای که رقیبان ایجاد میکنند، اشاره میکند و در نهایت میگوید که دیدار با معشوق برای کسی ممنوع است که به اندازه خسرو عاشق و رنج کشیده نباشد.
هوش مصنوعی: هر کسی که به نزدیکترین حالت به وصال تو فکر نکند و در مسیر درک زیباییهای تو قدم نگذارد، راهی را انتخاب نکرده است.
هوش مصنوعی: فردا وقتی که شب ملاقات ما فرا برسد، دیگر کسی در پی تو نخواهد بود.
هوش مصنوعی: فردا که تو در بهشت به زیبایی راه میروی، باید بدانیم که ادب اقتضا میکند در مسیر خود گیاهان را زیر پا نگذاری.
هوش مصنوعی: بدون شک، گردش زمان به دور خود ادامه میدهد، اما عشق تو از هر ذره خاک من به عطر محبتش میرسد.
هوش مصنوعی: فریاد عذابآور رقبای تو بلند است، و هیچکس تا پایان از درد دل خود با تو سخن نخواهد گفت.
هوش مصنوعی: دیدار فردی که مانند خسرو از چشم دلش اشک میریزد و دلی پر از غم دارد، ممنوع و ناپسند است.
پیشنهاد تصاویر مرتبط از منابع اینترنتی
راهنمای نحوهٔ پیشنهاد تصاویر مرتبط از گنجینهٔ گنجور
هر ساعتکی بط سخنی چند بگوید
در آب جهد جامه دگر بار بشوید
در آب کند گردن و در آب بروید
گوییکه همی چیزی در آب بجوید
ای آنکه همیشه دل تو رادی جوید
طبع تو همه گرد در رادی پوید
چون ماه سخای تو همه جای بتابد
چون مشک عطای تو بهر جای ببوید
از سنگ بنام تو همی سوری خیزد
[...]
روزی پسری با پدر خویش چنین گفت
کان مردک بازاری از آن زرق چه جوید
گفتا چه تفحص کنی احوال گروهی
کز گند طمعشان سگ صیاد نبوید
عاقل به چنان طایفهٔ دون نگراید
[...]
عاقل به قوانین خرد راه تو پوید
دیوانه برون از همه آیین تو جوید
تا غنچهٔ بشکفتهٔ این باغ که بوید
هرکس به زبانی صفت حمد تو گوید
جز حرف زر و سیم، دلت هیچ نگوید
غیر از گل عباسی ازین باغ نروید
در پرده لبهاست، از آن جای زبان را
تا حرف غم عشق تو بی پرده نگوید
هر گام درین راه، تماشای جدایی است
[...]
معرفی ترانههایی که در متن آنها از این شعر استفاده شده است
تا به حال حاشیهای برای این شعر نوشته نشده است. 💬 من حاشیه بگذارم ...
برای حاشیهگذاری باید در گنجور نامنویسی کنید و با نام کاربری خود از طریق آیکون 👤 گوشهٔ پایین سمت چپ صفحات به آن وارد شوید.