زلفین تو سرگشته چو باد سحرم کرد
خاک سر کویت چو صبا دربدرم کرد
من خود ز تو دیوانه مطلق شده بودم
زنجیر سر زلف تو دیوانه ترم کرد
گفتم به من افگن نظری، چشم ببستی
تا چشم خوشت بسته آن یک نظرم کرد
اندر نظرم داشت خیال تو و اشکم
سر تا قدم آلوده خون جگرم کرد
بفروخت مرا بر کف اندیشه خیالت
من اینقدر ارزم که خیال تو کرم کرد
آسوده دلی داشتم و بی خبر از عشق
ناگاه در آمد غم تو بیخبرم کرد
خسرو طلب وصل تو می کرد که هجرت
زین جای حوالت به سرای دگرم کرد
با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
هوش مصنوعی: این شعر درباره عشق و دیوانگی شاعر نسبت به معشوقهاش است. شاعر احساس میکند که زلفهای معشوق او را به شدت دلبسته کرده و شگفتی و دلمشغولی او نسبت به او را افزایش داده است. او به یاد میآورد که چطور عشق ناگهانی بر جانش چیره شده و حالا در آغوش غم معشوقهاش در پی وصال اوست. همچنین به حالتی از اسارت اشاره دارد که ناشی از افکار و خیالات عاشقانهاش است. در نهایت، شاعر از اندوه هجرت و جدایی از معشوقهاش سخن میگوید و به دلی تنگ و مختل تبدیل شده است.
هوش مصنوعی: موهای تو مرا همچون نسیم سحر دچار سرگردانی کرده است. خاکسرای تو نیز مانند باد صبا مرا بیقرار و آواره کرده است.
هوش مصنوعی: من به خاطر عشق تو به طور کامل دیوانه شده بودم و زنجیر موی تو مرا بیشتر دیوانه کرده است.
هوش مصنوعی: به کسی گفتم که به من نگاه کند، اما او چشمهایش را بسته بود. در حالی که به او نگاه میکردم، در واقع آن نگاه زیبا و دلنشینش را لمس کردم.
هوش مصنوعی: در ذهنم همیشه تصویر تو وجود دارد و اشک من تمام وجودم را از غم و اندوه پر کرده است.
هوش مصنوعی: در این بیت گفته شده است که خیالات معشوق او را به قیمتی میفروشد و به او ارزش و بها میدهد. به نوعی، او به خاطر فکر و خیال معشوقش به قدری باارزش است که این خیال برایش مانند کرمی است که او را گرامی میدارد و ارزشمند میکند.
هوش مصنوعی: من انسانی آرام و بیخبر از عشق بودم، اما ناگهان غم تو به سراغم آمد و تمام بیخیالیام را گرفت.
هوش مصنوعی: خسرو به دنبال وصال تو بود، اما هجران و دوری از تو او را وادار کرد تا از این مکان به خانهای دیگر برود.
پیشنهاد تصاویر مرتبط از منابع اینترنتی
راهنمای نحوهٔ پیشنهاد تصاویر مرتبط از گنجینهٔ گنجور
آن کس که به دینار و درم خیر نیندوخت
سر عاقبت اندر سر دینار و درم کرد
خواهی که ممتّع شوی از دنیی و عقبی
با خلق کرم کن چو خدا با تو کرم کرد
قهرش به سخن تیغ و به دم نیشترم کرد
زهر دل کافور مزاج نظرم کرد
چون خنده ناخوش دهنان بی نمکم ساخت
چون گریه صاحب غرضان بی ثمرم کرد
بیش از همه در دیده غم کرد عزیزم
[...]
رخسار جهانسوز تو بی پا و سرم کرد
نظاره زلف تو پریشان نظرم کرد
امید نجات من ازان زلف به خط بود
سر زد خط بیرحم و گرفتارترم کرد
فریاد که پیراهن نادیده یوسف
[...]
دیوار و در آلوده به خون جگرم کرد
هجران تو شرمنده دیوار و درم کرد
از لذت زخم آن مژه محرومی ما خواست
زان پیش که شمشیر زند بی خبرم کرد
از عکس رخت در نظرم اشک به خون شد
[...]
آشفتگی زلف تو آشفته ترم کرد
لعل لب میگون تو خونین جگرم کرد
از روز ازل دهر به شور و شرم انداخت
تا از عدم آورد وز جنس بشرم کرد
من از همه اوضاع جهان آگهیم بود
[...]
معرفی ترانههایی که در متن آنها از این شعر استفاده شده است
تا به حال حاشیهای برای این شعر نوشته نشده است. 💬 من حاشیه بگذارم ...
برای حاشیهگذاری باید در گنجور نامنویسی کنید و با نام کاربری خود از طریق آیکون 👤 گوشهٔ پایین سمت چپ صفحات به آن وارد شوید.