چه خوش صبحی دمید امشب مرا از روی یار خود
گلستان حیاتم تازه گشت از نوبهار خود
بحمدالله که کشت بخت بر داد و نشد ضایع
هر آنچ از دیده باران ریختم بر روزگار خود
مگر هجران قیامت بود کان بگذشت خود بر من
در فردوس دیدم باز از روی نگار خود
شمار غم نمی دانم که پیش دوستان گویم
که من چیزی نمی دانم ز درد بیشمار خود
دل و جان کز پی من رنجها دیدند در هجران
نمودم هر دو را آن روی، کردم شرمسار خود
مرا آسوده باری دیده، گر چه رنجه شد پایش
که مالیدم همه شب دیده را بر پای یار خود
چو من بی دولتی، آنگه نظر در چون تو دلداری
چه بخت است این و چه اقبال، حیرانم به کار خود
دو بوسم لطف کردی و شدم هم در یکی بیهش
رها کن تا ز سر گیرم که گم کردم شمار خود
من اینک رفتم، آن پا بر سرم رنجه کنی گه گه
که در کوی تو خاکی می گذارم یادگار خود
به خواب ست اینکه می گویی به پیش مردمان، خسرو
ترا کو خواب تا ببینی ازینها در کنار خود
با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
هوش مصنوعی: شاعر در این شعر از خوشحالی و شادابی که از دیدن معشوقش به دست آورده، سخن میگوید. او از آرامش و نشاطی که در زندگیاش به وجود آمده، خوشحال است و از اینکه بختاش به او روی آورده و مشکلاتش به پایان رسیده، قدردانی میکند. همچنین به یاد معشوق و درد دوری از او اشاره میکند و از احساساتی چون شرمندگی و تزلزل در مواجهه با عشق میگوید. عشق او نسبت به معشوقش به قدری عمیق است که تمام شادیها و غمهایش را تحت تأثیر قرار میدهد. در نهایت، شاعر به عواطف و تفکراتش درباره عشق پرداخته و از اهمیت آن در زندگیاش سخن میگوید.
هوش مصنوعی: امشب صبح زیبا و دلنشینی آغاز شد که با دیدن چهره یارم، زندگیام دوباره جان گرفت و بهاری تازه را تجربه کردم.
هوش مصنوعی: سپاسگزارم که بخت من در کشت و کار یاریام کرد و همه چیزهایی که با اشکهایم بر سر روزگارم ریختهام، هدر نرفته است.
هوش مصنوعی: جز اینکه جدایی، روز قیامت باشد، گویی که خود من در بهشت او را دوباره دیدم و از چهره زیبایش لذت بردم.
هوش مصنوعی: من نمیدانم چطور دردهای زیاد و غمهایم را به دوستانم بگویم؛ چرا که احساس میکنم هیچ کس نمیتواند عمق این دردها را درک کند.
هوش مصنوعی: دل و جانم به خاطر دوری و جدایی من، رنجهای زیادی را تحمل کردند. من هم آن روی زیبا را به آنها نشان دادم و باعث شدم تا خودم خجالتزده شوم.
هوش مصنوعی: من آرامش دیدهام را به خاطر او به دست آوردم، حتی اگر پایش خسته شده باشد. من تمام شب چشمانم را بر پای معشوقم مالیدم.
هوش مصنوعی: من که بیپشتیبانی هستم، نمیدانم چه تقدیری دارم که به کسی مثل تو دل بستهام. این وضعیت من را حیران کرده و نمیدانم باید چطور با این احساساتم کنار بیایم.
هوش مصنوعی: دو بوسه به من هدیه دادی و من در آن لحظه سرمست شدم. اکنون مرا رها کن تا دوباره برگردم و شمار خود را که گم کردهام دوباره بیابم.
هوش مصنوعی: من اکنون میروم، اگر کمی به من زحمت بدهی، گاهگاهی در کوی تو خاکی از خود به یادگار میگذارم.
هوش مصنوعی: خواب تو این است که به دیگران میگویی، ای خسرو، خواب هستی که باید بیدار شوی و این مسائل را در کنار خودت ببینی.
پیشنهاد تصاویر مرتبط از منابع اینترنتی
راهنمای نحوهٔ پیشنهاد تصاویر مرتبط از گنجینهٔ گنجور
چو باشم سر به زانو مانده شب در فکر یار خود
رود چشمم به خواب و ماه بینم در کنار خود
به بزم شمع خودخواهم که سوزم همچو پروانه
که غیرت میبرم از سایهٔ شخص نزار خود
به راه انتظارش تا به کی از اشک نومیدی
[...]
نشان آن که کردم قطع امید از دیار خود
نهادم در حریم کوی او سنگ مزار خود
برهمن از صنم برگشت و حاجی از حرم آمد
من و اخلاص و عرض بندگی و کوی یار خود
تو خواهی کافری دان طاعتم خواهی مسلمانی
[...]
چو شمعم کشت و آسوده ز آه شعله بار خود
جز این نبود گر آخر یاریای دیدم ز یار خود
به خون خود ز تیرش غلتم و شادم به امیدی
که آید آن شکارافکن به سر وقت شکار خود
بس است امیدگاه من جفا ترسم بدل سازی
[...]
به حسرت مردم و، آخر ندیدم روی یار خود
سزای من که از اول نکردم فکر کار خود
رود گر صید گامی چند و صیاد از قفای او
نه از بیم است، میخواهد ببیند اعتبار خود
غم عشقت نمیگویم بمردم، ساده لوحی بین؛
[...]
مرا با یار خود ای کاش بگذارند و کار خود
که من از گفته ی یاران نگویم ترک یار خود
نکردم در دیار خود چو شکر وصل یار خود
شدم از یار خود مهجور و هم دور از دیار خود
شبم خوش بود و روزم خوش به وصل دلبری روزی
[...]
معرفی ترانههایی که در متن آنها از این شعر استفاده شده است
تا به حال حاشیهای برای این شعر نوشته نشده است. 💬 من حاشیه بگذارم ...
برای حاشیهگذاری باید در گنجور نامنویسی کنید و با نام کاربری خود از طریق آیکون 👤 گوشهٔ پایین سمت چپ صفحات به آن وارد شوید.