میا غمزه زنان بیرون که هویی در جهان افتد
دلی بی خانمان را آتش اندر خانمان افتد
اگر من از سجود آستانت کشتنی گشتم
هم آنجا کش که تا باری سرم بر استان افتد
پس از مردن به زاغان ده تن اندوه پروردم
نخواهم تا سگ کوی ترا این استخوان افتد
چنین کو مست و غلطان می رود وه کای رقیب او را
مده رخصت که می ترسم خرابی در جهان افتد
دلم پر خون و می نازم به رویش، گر چه می دانم
کزین سیلاب روزی رخنه بر بنیاد جان افتد
همه کس در دریغ من که چون می میرد این مسکین
مرا این آرزو کو را نظر بر من چسان افتد
زبد مهری نمی افتد نظر بر رویم آن مه را
مبادا در جهان کس را مه نامهربان افتد
به کویش گر چه می نالم به درد، اما بدین شادم
که وقتی ناله ام در گوش آن نامهربان افتد
اگر بادام تر گوید که با چشم تو می مانم
چنان سنگش زنم بر سر که مغزش در دهان افتد
اگر ببیند جمالش را به روز جنگ اسپاهی
چنان بیخود شود ناگه که از دستش کمان افتند
همه کس دوست پیش رو، و لیکن دوست آن را دان
که یاد آرد ز تو، چون روزگاری در میان افتد
مترس از بیم جان، خسرو، اگر در عشق می لافی
که باشد سهل عاشق را، اگر جانی زیان افتد
با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
پیشنهاد تصاویر مرتبط از منابع اینترنتی
راهنمای نحوهٔ پیشنهاد تصاویر مرتبط از گنجینهٔ گنجور
غلیواج از چه مبشوم است ؟ از آنکه گوشت بر باید
همه ایرا مبارک شد که قوتش استخوان باشد
فلک بر تارک کیوان کند مسند مر آن را کاو
سنات را کند بالین و از خاک درت مسند
بسا پیر مناجاتی که از مرکب فرو ماند
بسا یار خراباتی که زین بر شیر نر بندد
زهی صدری که خصمت را گیا نفرین همی خواند
نگر تا آنکه جان دارد چه نفرین بر زبان راند
مبارک حضرتا، ایام در ظل تو آساید
مقدس خاطرا، اسلام را رای تو پیراید
روان صاحب الاعراف موقوف است تا محشر
[...]
مرا دلبر چنان باید که جان فتراک او گیرد
مرا مطرب چنان باید که زهره پیش او میرد
یکی پیمانهای دارم که بر دریا همیخندد
دل دیوانهای دارم که بند و پند نپذیرد
خداوندا تو میدانی که جانم از تو نشکیبد
[...]
معرفی آهنگهایی که در متن آنها از این شعر استفاده شده است
تا به حال حاشیهای برای این شعر نوشته نشده است. 💬 شما حاشیه بگذارید ...
برای حاشیهگذاری باید در گنجور نامنویسی کنید و با نام کاربری خود از طریق آیکون 👤 گوشهٔ پایین سمت چپ صفحات به آن وارد شوید.