بسند است آنکه زلف بناگوشت علم گیرد
مفرما عارض چون سیم را کز خط حشم گیرد
چو سبزه خویش را خط تو خواند جای آن دارد
که گل از خنده بر خاک افتد و غنچه شکم گیرد
پس از ماهیت می بینم، مه من کج مکن ابرو
گره مفگن به پیشانی که مه در غره کم گیرد
دلم سوی دهانت می رود، چون در تو می بینم
مگر می خواهد از بیم فنا راه عدم گیرد؟
خیالت بیشتر می بینم اندر دیده پر نم
اگر چه روی در آیینه ننماید چو دم گیرد
ستم در عهد تو زان گونه خونین شد که هر ساعت
اجل بهر شفاعت آید و دست ستم گیرد
مرا بر تخت وصلت ناخن پایی نگرددتر
اگر اطراف عالم سر به سر سیلاب غم گیرد
حدیث دیده و دل چون نویسد سوی تو خسرو
که کاغذتر شود از گریه، آتش در قلم گیرد
با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
پیشنهاد تصاویر مرتبط از منابع اینترنتی
راهنمای نحوهٔ پیشنهاد تصاویر مرتبط از گنجینهٔ گنجور
خوش آن رندی که از دوران دلش چون زنگ غم گیرد
سفال میکده بر کف به جای جام جم گیرد
چو ساقی از پی ساغر گزک هم لب بلب بخشد
من دیوانه میخواهم که ساغر دم به دم گیرد
شود چون عاشق و می نوشد از من خوارتر بینی
[...]
معلم چون به تعلیم خط از دستش قلم گیرد
خط او بیند و تعلیم از آن مشگین رقم گیرد
ستم گویند هر کس از معلم یاد می گیرد
معلم آید و زان شوخ تعلیم ستم گیرد
چنین افسانه ی خوش که دل گفت از دهان او
[...]
چو مشاطه بدست آن چین زلف خم بخم گیرد
بچین از رشک دستش نافه را درد شکم گیرد
بیاد بوی زلفش جان من تا کی ز تن شبها
برون آید سر راه نسیم صبحدم گیرد
قلم گیرد روان از بیم خجلت دست صورتگر
[...]
برهمن کی ره اسلام از بیم و ستم گیرد
بهل تا سوی دیر آید، اجازت از صنم گیرد
طواف کعبه کردم با دل پر آتش و ترسم
که ناگه شعله در بال مرغان حرم گیرد
اگر آزاد گردد دل ز سوز آتش دوزخ
[...]
مبادا کام جان از عیش، تا کام از الم گیرد
فسون عافیت بر دل مخوان، تا خو به غم گیرد
برون آ نیمشب از خانه، تا عالم شود روشن
کسی تا کی سراغ آفتاب از صبحدم گیرد؟
جفا خواهد که از طبع تو آیین جفا جوید
[...]
معرفی آهنگهایی که در متن آنها از این شعر استفاده شده است
تا به حال حاشیهای برای این شعر نوشته نشده است. 💬 شما حاشیه بگذارید ...
برای حاشیهگذاری باید در گنجور نامنویسی کنید و با نام کاربری خود از طریق آیکون 👤 گوشهٔ پایین سمت چپ صفحات به آن وارد شوید.