گنجور

 
امیرخسرو دهلوی

خوشم کردی به دشنامی توقع بیش می‌باشد

به حق آن که در ذکرت زبانم ریش می‌باشد

به بازی گویی‌ام گه‌گه که سویم باز کن چشمی

کسی را این بگو کِش دیده وقتی پیش می‌باشد

ندانم تا چه سان بیرون روی از جان مشتاقان

که هر چِت پیش می‌بینم تمنا بیش می‌باشد

گه از لب شربتی ندهی، به کشتن همی نمی‌ارزم

چرا در کارهات آخر چنین فرویش می‌باشد؟

مرا گویند بر جا دار دل، تا کی پریشانی

کجا این دل که من دارم به جای خویش می‌باشد؟

برو، ای جان ناخشنود، کاین‌ها نیست جا اکنون

که بدخو پادشاهی در دل درویش می‌باشد

برهمن را بت اندر خانه باشد، من بتر زویم

که بت پوشیده در جان من بدکیش می‌باشد

کجا آن بخت دارد کآرزویش در کنار آید؟

گدایی کو شبی تا روز کج‌اندیش می‌باشد

ز غیرت سوختم، ای جان، مزن بر دیگران غمزه

که خسرو را همیشه در جگر این ریش می‌باشد

 
 
 
جشنوارهٔ رزم‌آوا: نقالی و روایتگری شاهنامه
صائب تبریزی

دل بی‌آرزو آسوده از تشویش می‌باشد

به قدر آرزو دل‌های مردم ریش می‌باشد

به مقدار حطام دنیوی دود از سرا خیزد

توانگر را ز درویش آه حسرت بیش می‌باشد

ز زنبور عسل این نکتهٔ باریک روشن شد

[...]

حزین لاهیجی

به دنیا قدر ارباب مذلت بیش می‌باشد

کف سائل ز اعضای دگر، در پیش می‌باشد

شکایت نیست مطلب، چون جرس گر ناله پردازم

فغانی در نهاد سینه‌های ریش می‌باشد

مشابه‌یابی بر اساس وزن و قافیه