چه وزن ماه سما را برابر رویت
که آفتاب فلک نیست هم ترازویت
برابری نکند با تو آفتاب، اگر
هزار بار برابر کنند با رویت
دو زلف تو ز پس گوشهات دانی چیست؟
دو زاغ، لیک از آن کمان ابرویت
ز تشنگان لبت شربتی دریغ مدار
کنون که آب لطافت روانست در جویت
شب فراق درازست، من، نمی دانم
که مبتلای شبم یا از آن گیسویت
شبم چگونه نباشد دراز از هجران
که هیچ می نتوانم گسست از مویت
برون جه از کف غم، خسروا، چو تیر از شست
کمان عشق مکش، نیست چون به بازویت
با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
هوش مصنوعی: در این شعر شاعر به زیبایی و عظمت محبوب خود میپردازد و او را برتر از آفتاب و هر چیز دیگر میداند. او به زلفهای محبوبش که شبیه به دو زاغ سیاه هستند اشاره میکند و از لبهایش خواستار نوازش است. شاعر احساس تنهایی و فراق را تجربه میکند و نمیداند که آیا او در شب غم خود غرق شده یا این که جذابیت گیسوی محبوبش او را اسیر کرده است. در نهایت، او از درد عشق و جاذبهای که محبوبش دارد، سخن میگوید و حسرتی به دل دارد که نمیتواند از عشق خود جدا شود.
هوش مصنوعی: این بیت به زیبایی و بینظیری چهرهی شخصی اشاره دارد که به قدری جذاب و درخشان است که هیچ چیزی نمیتواند با آن مقایسه شود. زیبایی او به اندازهای است که حتی آفتاب نیز نمیتواند به پای او برسد و هیچ چیز دیگری در آسمان نمیتواند با آن برابر شود.
هوش مصنوعی: آفتاب هرچقدر هم که درخشان باشد، هرگز نمیتواند با زیبایی تو مقایسه شود، حتی اگر بارها و بارها تلاش کنند که این دو را برابر کنند.
هوش مصنوعی: دو زلف تو که از پشت گوشت آویزان شده، شبیه به دو زاغ است، اما این زاغها به خاطر آن کمان ابرویت به وجود آمدهاند.
هوش مصنوعی: از افرادی که تشنه هستند، لبی چشیده و نوشیدنی به آنها نده. اکنون که آب و طراوت وجود دارد، در دیگرت جاری است.
هوش مصنوعی: شب فراق بسیار طولانی است و من نمیدانم آیا من درگیر این شب هستم یا اینکه این شب مربوط به گیسویت است.
هوش مصنوعی: شب من چگونه میتواند به خاطر دوری از تو طولانی نباشد، وقتی که هیچ چیز نمیتواند مرا از محبت و یاد تو جدا کند؟
هوش مصنوعی: از غم دور شو، ای عزیز، همانطور که تیر از دستان کمان جدا میشود، عشق را از خود دور نکن، چرا که به اندازهی بازویت نیست.
پیشنهاد تصاویر مرتبط از منابع اینترنتی
راهنمای نحوهٔ پیشنهاد تصاویر مرتبط از گنجینهٔ گنجور
زهی زمانه ناساز هم نکو گویت
فتاده روز و شب از دیده در تکاپویت
نگارخانه حکمت ضمیر جان بخشت
گشاد نامه حاجت ضمیر دل جویت
بهار دیده منقش ز عکس گلرنگت
[...]
مرا چو قبله نگردد به عیدگه رویت
ز عیدگه کنم آهنگ کعبه کویت
تو عید خلقی و قربانت آنکه مردم را
کشد به غمزه خون ریز چشم جادویت
اگر چه نیست درین عید رسم مه دیدن
[...]
مجاورم چو سگان بهر پارس در کویت
فرشته را نگذارم که بگذرد سویت
چه جای آنکه به بیگانه بینمت همدم
که جان خویش نخواهم که بشنود بویت
بدود آه جهانی سیه کنم هر شب
[...]
ز من مرنج بسی گر نظر کنم سویت
گرسنه چشمم و سیری ندارم از رویت
معرفی ترانههایی که در متن آنها از این شعر استفاده شده است
تا به حال حاشیهای برای این شعر نوشته نشده است. 💬 من حاشیه بگذارم ...
برای حاشیهگذاری باید در گنجور نامنویسی کنید و با نام کاربری خود از طریق آیکون 👤 گوشهٔ پایین سمت چپ صفحات به آن وارد شوید.