بتی کز ویم رو به دیوانگی ست
اگر جان توان برد فرزانگی ست
زدم دی به زنجیر گیسوش دست
مرا گفت، باز این چه دیوانگی ست
دلم برد بر بوسه پروانه وار
ستد جان که این حق پروانگی ست
درونم پر از یار گشت و هنوز
ازان سو که یارست بیگانگی ست
نگارا، خیال ترا مدتی ست
که با مردم دیده همخانگی ست
مرا کشتی آخر تراکس نگفت؟
که بیچاره کشتن نه مردانگی ست
شد از عشق خال تو خسرو هلاک
چو مرغی که مرگش زبی دانگی ست
با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
هوش مصنوعی: این شعر دربارهی دیوانگی ناشی از عشق و حوادث ناشی از آن است. شاعر از جذابیت و زیبایی معشوقهاش صحبت میکند و به دیوانگی و شیدایی که به خاطر عشقش به او دچار شده، اشاره میکند. او احساس میکند که در زنجیر زیبایی معشوق گرفتار شده و این حالت را نوعی جنون و پروانگی میداند. در عین حال، شاعر احساس میکند که دلی پر از عشق دارد ولی از طرفی هم بیگانگی و فاصلهای با معشوق تجربه میکند. در نهایت، شاعر به عواقب عشق میپردازد و از آسیبهایی که این عشق ممکن است به همراه داشته باشد، سخن میگوید.
هوش مصنوعی: اگر کسی با عشق و شوق به دیوانگی برسد، نشاندهنده این است که اگر جانش را هم فدای این عشق کند، در واقع به عقل و دانایی دست یافته است.
هوش مصنوعی: مو را به زنجیر گیسویش بستم و او دستم را گرفت و گفت: این چه نوع دیوانگی است؟
هوش مصنوعی: دل من به عشق بوسهای شاد و شگفت زده شده است؛ چرا که این نشانهای از عشق و شیدایی است که مخصوص پروانههاست.
هوش مصنوعی: دلم پر از عشق و محبت است، اما هنوز در دنیای بیرون، احساس تنهایی و بیگانگی میکنم.
هوش مصنوعی: ای زیبای من، مدتی است که تصور تو به گمان من با دیگران در آمیخته و همراهی میکند.
هوش مصنوعی: این جمله به این معناست که آیا واقعاً غمانگیز نیست که کشتی من به دلیلی از تو میرسد، در حالی که کشتن یک انسان نشاندهنده شجاعت و مردانگی نیست. به نوعی، این گفتار به نگرانکننده بودن وضعیت اشاره میکند و بر این نکته تأکید دارد که درگیری و کشتن دیگران عملی نادرست و غیرمنصفانه است.
هوش مصنوعی: به خاطر عشق به خال تو، خسرو به هلاکت رسید، مانند پرندهای که مرگش به خاطر زینت و زیباییاش است.
پیشنهاد تصاویر مرتبط از منابع اینترنتی
راهنمای نحوهٔ پیشنهاد تصاویر مرتبط از گنجینهٔ گنجور
شه شام گفت: این چه بیگانگی ست؟
نه هشیاری است این که دیوانگی ست
دگرباره با مات بیگانگیست
مکن کاینچنین ها نه فرزانگیست
توجان خواهی آنگاه بر دست هجر
ندانی که این رسم بیگانگیست
توجان خواه بیزحمت هجر و وصل
[...]
خیال همه خوابها خانگیست
در آن آشنائی نه بیگانگیست
برآشفت و گفت این چه دیوانگیست
نهخون ریختن رسم فرزانگیست
معرفی ترانههایی که در متن آنها از این شعر استفاده شده است
تا به حال حاشیهای برای این شعر نوشته نشده است. 💬 من حاشیه بگذارم ...
برای حاشیهگذاری باید در گنجور نامنویسی کنید و با نام کاربری خود از طریق آیکون 👤 گوشهٔ پایین سمت چپ صفحات به آن وارد شوید.