ز خون دل که به رخسار ماجرای من است
بخوان به لطف که دیباچه وفای من است
نفس رسیده به آخر، هوس نماند جز این
که بشنوم ز تو کاین مردان از برای من است
به جای دعای غمت می کنم که دیر زیاد
کزو فزایش این درد بی دوای من است
درون جان تویی از بهر آنش دارم دوست
وگرنه جان مرا بی تو یک بلای من است
فضول بین تو که جایی همی نهم خود را
که زیر پای سگ کوی دوست جای من است
چه حد دعوی نیلوفر آنکه لاف غرور
زند که چشمه خورشید آشنای من است
بسوختم ز دل و هم به پیش دل گفتم
که روز این دل بد روز من بلای من است
کجا روم که مرا کرد بوی او گمراه
که هر سپیده دم آن بوی آشنای من است
بنال پیش درش، خسروا، که آن سلطان
شناخته ست که این ناله گدای من است
با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
هوش مصنوعی: شاعر در این شعر با استفاده از تصاویر و احساسات عمیق، به عشق و درد فراق میپردازد. او از دلمشغولیهای خود میگوید و به غم دوری معشوق اشاره میکند. شعر بیانگر این است که بدون حضور محبوب، زندگی برای شاعر عذابآور و بلای جان اوست. او به یادآوری لحظات و عواطفی میپردازد که با معشوق مربوط میشود و به نوعی در طلب محبت و وفاداری است. در نهایت، شاعر از درد و رنج خود و نیاز به محبوب صحبت میکند و نشان میدهد که این احساسات بخشی جداییناپذیر از وجود اوست.
هوش مصنوعی: از درد و رنجی که در دل دارم، بر چهرهام نقش داستانی حک شده است. به مهربانی بخوان که این داستان، سرآغاز وفا و صداقت من است.
هوش مصنوعی: زمانی که نفس آدمی به پایان خود نزدیک میشود، تنها آرزویش این است که از تو بشنود که این مردان از طرف او هستند و برای او ارزشمندند.
هوش مصنوعی: من به جای اینکه برای غم تو دعا کنم، بهتر است که دعا کنم زمان بیشتری بگذرد، زیرا افزایش این درد بدون درمان تنها از تو ناشی میشود.
هوش مصنوعی: من به خاطر وجود تو در درون خودم به تو عشق میورزم و گرنه زندگی بدون تو برای من عذابی بیش نیست.
هوش مصنوعی: کسی که بیشتر از حد لازم خود را نشان میدهد، باید بداند که من جای خود را در دل دوست دارم و حتی زیر پای سگ او نیز برایم با ارزشتر از هر جایی است.
هوش مصنوعی: نیلوفر (گل آبی) به شدت ادعا میکند و به فخر میپردازد که منبع نور و زندگیام آفتاب است، در حالی که این دعوی و خودستایی او چه اندازه بیمبناست.
هوش مصنوعی: من از درد و سوز دل میسوزم و به دل خود میگویم که این حال بد، روزگار من را به مصیبت انداخته است.
هوش مصنوعی: نمیدانم کجا بروم که بوی او مرا گمراه کرده است؛ چرا که هر صبحگاه، آن عطر آشنای او را حس میکنم.
هوش مصنوعی: ای پادشاه، پیش او ناله کن و گلایه کن، چرا که او میداند این ناله، صدای یک نیازمند است.
پیشنهاد تصاویر مرتبط از منابع اینترنتی
راهنمای نحوهٔ پیشنهاد تصاویر مرتبط از گنجینهٔ گنجور
شراب خانه ی وحدت که انزوای من است
درو وساده ی تحقیق متّکای من است
کسی زمن نکند این سخن قبول ولی
ورای سدره اگر بشنوی سرای من است
فراز و شیب تعلق به معرفت دارد
[...]
اگر چه غمزهٔ خونریز تو بلای من است
سرشک لعل و زر چهره خون بهای من است
مرا که از تو به صد تیغ بر نتابم روی
چه غم ز تیر ملامت که در قفای من است
مرا چو در نظرم سرکشی به جای تو نیست
[...]
جفای تو که بسی خوشتر از وفای من است
همه عنایت و لطف است چون به جای من است
وفا که با همه کس می کنی نمی خواهم
من و جفای تو کان خاصه از برای من است
چو قدر دولت وصل تو را ندانستم
[...]
منم که تنگدلی باغ دلگشای من است
به دستم آبله جام جهاننمای من است
رسید همرهی بخت واژگون جایی
که هر که خاک رهم بود خار پای من است
به دستگیری افلاک احتیاجی نیست
[...]
منم که معنی بیگانه آشنای من است
نهال خامه من باغ دلگشای من است
چو نقش، پا ننهم از گلیم خود بیرون
حصار عافیت من ز نقش پای من است
به فکر باغ و غم آسیا چرا باشم؟
[...]
معرفی ترانههایی که در متن آنها از این شعر استفاده شده است
تا به حال حاشیهای برای این شعر نوشته نشده است. 💬 من حاشیه بگذارم ...
برای حاشیهگذاری باید در گنجور نامنویسی کنید و با نام کاربری خود از طریق آیکون 👤 گوشهٔ پایین سمت چپ صفحات به آن وارد شوید.