گنجور

 
امیرخسرو دهلوی

شاخ نرگس را ببرد اینک صبا

سهل باشد بردن از کوری عصا

از خیال سبزه خاک بوستان

چشم می دوزم که گردد توتیا

تا عروس گل به دست آید مگر

سیم را چون آب می ریزد صبا

یار سیم اندام من آخر کجاست؟

یارب، او سیمرغ شد یا کیمیا؟

غنچه ای ماند دلم پر خون و تنگ

ای نسیم زلف تو باد صبا

خوش بیا کز حسرت دیدار تو

زندگانی خوش نمی آید مرا

دیگران را شمع مجلس گشته ای

گر نخواهی سوخت خسرو را بیا

 
نسک‌بان: جستجو در متن سی‌هزار کتاب فارسی
sunny dark_mode