گنجور

 
امیرخسرو دهلوی

وه که اگر روی تو در نظر آید مرا

عیش زخورشید و مه روی نماید مرا

بسته تست این دلم با دگرانم مبند

کاش که با دیگران دل بگشاید مرا

جان من آن روز رفت کم رخت آمد به پیش

یاربم آن روز پیش، پیش نیاید مرا

روی نما شد ز اشک چهره من تا هنوز

از تو چه خونهای تر روی نماید مرا

خون مرا آب کرد گریه که در خدمتت

پیش ز من دور باد هیچ نیاید مرا

دل بشنیدم که دوش لعل تو بوسید و مرد

پیش چنین مردنی زیست نشاید مرا

سینه خسرو ز تست آیینه زنگ خورد

مصقل وصل تو کو تا بزداید مرا