زلف به ظلم گر چه جهانی فرو گرفت
نتوان همه جهان به یکی تار مو گرفت
در ماهتاب دوش خرامان همی شدی
ماهت بدید و چادر شب پیش رو گرفت
من چون کنم که روی دگر خوش نمی کند
این چشم رو سیه که به روی تو خو گرفت
وقتی زبان طعن گشادم به بیدلی
اینک دل خراب مرا حق او گرفت
بوسیدم آن لب و ز شکر می ماند سخن
یعنی بخواهد این نمکم در گلو گرفت
ساقی، بیار می که چنان سوخت دل ز عشق
کز سوز این کباب همه خانه بو گرفت
ای پرده پوش قصه من، بگذر از سرم
کاین سرگذشت من همه بازار و کو گرفت
بس پارسا که از هوس شاهدان مست
در میکده در آمد و بر سر سبو گرفت
جان برده بود خسرو مسکین ز نیکوان
عشق تو ناگهانش در آمد، فرو گرفت
با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
پیشنهاد تصاویر مرتبط از منابع اینترنتی
راهنمای نحوهٔ پیشنهاد تصاویر مرتبط از گنجینهٔ گنجور
چندان نظر تمام، که دل نقش او گرفت
از وی نظر بدوز چو دل را فرو گرفت
بیرون رو، ای خیال پراکنده، از دلم
از دیگری مگوی، که این خانه او گرفت
ای پیرخرقه،یک نفس این دلق سینهپوش
[...]
سلطان عشق، ملک دل و دین، فرو گرفت
او حاکم است، نیست کسی را بر او، گرفت
ملک مزلزل دل دیوانگان عشق
آخر قرار بر مه زنجیر مو گرفت
ای گل به نازکی بنشین، بر سریر حسن
[...]
مه لاف حسن زد به نو زا رخ بر او گرفت
خط جانب رخ نو گرفت و نکو گرفت
بوی تو چون شنیدن گل عندلیب مست
چندان کشید ناله که آواز او گرفت
از بوس پایه سرو بهم پوست باز کرد
[...]
ذکر جمیل یار جهان را فرو گرفت
عالم گرفت، لیک بوجه نکو گرفت
جان نکته ای شنیداز آن حسن بر کمال
سوزی زدل برآمد و شوری درو گرفت
فارغ شد از سلامت و راه فنا گزید
[...]
حسنت که آفتاب تجلی از او گرفت
یک جلوه کرد و مملکت دل فرو گرفت
یک تار از آن دو سنبل پرچین به چین رسید
از زلف مشک بوی تو در مشک بو گرفت
دل اعتکاف کوی تو دارد بر او مگیر
[...]
معرفی آهنگهایی که در متن آنها از این شعر استفاده شده است
تا به حال حاشیهای برای این شعر نوشته نشده است. 💬 شما حاشیه بگذارید ...
برای حاشیهگذاری باید در گنجور نامنویسی کنید و با نام کاربری خود از طریق آیکون 👤 گوشهٔ پایین سمت چپ صفحات به آن وارد شوید.