در خم گیسوی کافر کیش داری تارها
بهر گمره کردن پاکانست این زنارها
پرده بردار از رخی کان مایه دیوانگیست
کز دماغ عاقلان بیرون برد پندارها
فتنه و جور است و آفت کار زار حسن تو
حسن را آری بود اینگونه دست افزارها
آشتی ده با لبم لب را که آزارم به کام
کز پس آن آشتی خوش باشد این آزارها
خارخاری در دلست و غنجهای خون بران
چون کنم چون خود جز این گل نشکند زین خارها
هست در کوی تو بستانهای غم تا بنگری
سبزه ها کز گریه رسته از ته دیوارها
عاشق کاه و علف دل نیست، بل نقل سگانست
چون دل گاوان که بفروشند در بازارها
ناله ای دارم کش از دل گر برآرم بگسلد
باربرداران مهار و بوستان افسارها
گفتمش جان می کنم خون می خورم بهر تو، گفت
خسروا، مشتاق را جز این نباشد کارها
با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
هوش مصنوعی: این شعر به بیان احساسات عاشقانه و رنجهای ناشی از عشق میپردازد. شاعر از زیباییهای محبوبش و مشکلاتی که این زیبایی برای او به همراه دارد سخن میگوید. او به نیرنگها و دلبستگیهای ناشی از عشق اشاره میکند و از آزارهایی که به خاطر عشق متحمل میشود، سخن میراند. شاعر به آشتی با لب محبوبش تمایل دارد و از غمهای ناشی از فاصله و درد دوری صحبت میکند. در نهایت، او به این نتیجه میرسد که عشق واقعی مستلزم تحمل رنجها و قربانی کردن چیزهایی است که برایش مهم هستند.
هوش مصنوعی: در پیچ و تاب موهای آن کافر، رشتههایی وجود دارد که هدفشان فریب و گمراه کردن انسانهای پاک است. این گناهها و مشکلات مانند زنجیرهایی هستند که انسان را به خود مشغول میکنند.
هوش مصنوعی: پرده را کنار بزن و چهرهات را نشان بده، چون تو باعث دیوانگی هستی و از عقل افراد عاقل خارج میشوی.
هوش مصنوعی: مشکلات و ناپایداریها در کارزار عشق تو وجود دارد، زیبایی و نیکی تو نیز تحت تأثیر این دشواریها قرار میگیرد.
هوش مصنوعی: دلم میخواهد با لبانم آشتی کنم، چرا که این آزار و دردهایی که به خاطر محبت او به جانم مینشیند، پس از آشتی شیرینتر خواهد بود.
هوش مصنوعی: در دل احساس درد و رنجی وجود دارد و عشق و شورش درونم غوغا میکند. چگونه میتوانم این حال را تحمل کنم، وقتی که هیچ چیز جز زیبایی این گل نمیتواند این خارها را بشکند؟
هوش مصنوعی: در کوی تو باغهای اندوه وجود دارد که وقتی نگاه میکنی، گیاهان سبزی را میبینی که از اشکها به زندگی آمدهاند و از دیوارها رشد کردهاند.
هوش مصنوعی: عاشق، به چیزهای بیارزش و پیش پا افتاده دل نمیبندد، بلکه او مانند سگی است که دلش به زندگی و سرنوشت گاوانی میسوزد که در بازارها به فروش میروند.
هوش مصنوعی: من نالهای در دل دارم که اگر آن را بیان کنم، بار سنگین مسئولیتها و سختیها از دوش من برداشته میشود و زندگیام به آرامش خواهد رسید.
هوش مصنوعی: به او گفتم به خاطر تو جانم را فدای تو میکنم و خون میخورم. او پاسخ داد: ای بیچاره، عاشق جز این چیزی نمیخواهد.
پیشنهاد تصاویر مرتبط از منابع اینترنتی
راهنمای نحوهٔ پیشنهاد تصاویر مرتبط از گنجینهٔ گنجور
در میان پرده خون عشق را گلزارها
عاشقان را با جمال عشق بیچون کارها
عقل گوید شش جهت حدست و بیرون راه نیست
عشق گوید راه هست و رفتهام من بارها
عقل بازاری بدید و تاجری آغاز کرد
[...]
ای گل روی تو برده رونق گلزارها
در دل غنچه بسی حسن ترا اسرارها
گر بیاد روی تو آبی خورم در وقت مرگ
بی گل از خاک رهی سر بر نیارد خارها
گل که باشد پیش روی تو که او را چون گیاه
[...]
ای عارض زیبای تو خندیده بر گلزارها
وز بوی زلف دلکشت آشفته شد بازارها
حال دل پر درد خود پنهان ز تو چون دارمش
سرّی ز تو پنهان بود؟ ای واقف اسرارها
از گلستان وصل او هستند هر کس با نصیب
[...]
گر نیابم بویی از وصل تو در گلزارها
همچو اشک خود به خون غلطم میان خارها
چون نقاب افکنده دیدت شاهد گل در چمن
کند ناخن ناخن از رشک رخت رخسارها
پیش خورشیدم چو دیواریست حایل هر رقیب
[...]
ای ز مژگان تو در چشم گلستان خارها
گل ز سودای رخت افتاده در بازارها
هر سحرگه کیمیای سرخ رویی می زند
آفتاب رحمت عام تو بر دیوارها
اهل تقوی هر سحر در قلزم خون می کشند
[...]
معرفی آهنگهایی که در متن آنها از این شعر استفاده شده است
تا به حال حاشیهای برای این شعر نوشته نشده است. 💬 شما حاشیه بگذارید ...
برای حاشیهگذاری باید در گنجور نامنویسی کنید و با نام کاربری خود از طریق آیکون 👤 گوشهٔ پایین سمت چپ صفحات به آن وارد شوید.