گر حقیقت نشدت واقعه جانی من
زلف را پرس که از کیست پریشانی من
پیش نه آینه آشوب جهانی بنگر
تا بدانی صنما موجب حیرانی من
غمزه هایت به فسون در دل من در رفته
تا به تاراج ببردند مسلمانی من
دوش در چاه زنخدان تو افتاد دلم
خبری داری از آن یوسف زندانی من
شد زمستانی ز دم سرد من آفاقی بخش
میوه ای از چمن وصل زمستانی من
گر میسر شودم چون تو پری رخساری
بشود روی زمین ملک سلیمانی من
برنگیرم ز خط حکم تو پیشانی خویش
که خداوند به بسته ست به پیشانی من
با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
پیشنهاد تصاویر مرتبط از منابع اینترنتی
راهنمای نحوهٔ پیشنهاد تصاویر مرتبط از گنجینهٔ گنجور
نیست امروز ز مژگان گهرافشانی من
گریه شسته است به طفلی خط پیشانی من
زلف چون حاشیه بر گرد سرش می گردد
در کتابی که بود شرح پریشانی من
چون رگ سنگ، زمین گیر گران پروازی است
[...]
شد عیان بر همه کس بی سروسامانی من
چون سرزلف، مثل گشت پریشانی من
رحمی ای عشق خدا را تو بحیرانی من
که گذشته است زحد بی سر و سامانی من
از تو هر جمع پریشان و پریشان تو زجمع
وقت شد جمع شد اسباب پریشانی من
آنچنان از تو خرابم که زمن جغد گریخت
[...]
پدر آن تیشه که بر خاک تو زد دست اجل
تیشهای بود که شد باعث ویرانی من
یوسفت نام نهادند و به گرگت دادند
مرگْ گرگ تو شد، ای یوسف کنعانی من
مه گردون ادب بودی و در خاک شدی
[...]
معرفی آهنگهایی که در متن آنها از این شعر استفاده شده است
تا به حال حاشیهای برای این شعر نوشته نشده است. 💬 شما حاشیه بگذارید ...
برای حاشیهگذاری باید در گنجور نامنویسی کنید و با نام کاربری خود از طریق آیکون 👤 گوشهٔ پایین سمت چپ صفحات به آن وارد شوید.