کشان دل تو به سوی گلی و نسترنی
من و شکسته دلی و هوای سیم تنی
گریخت عقل ز سودای عشق بر حق تو
چه طاقت آرد زالی نبرد تهمتنی
بیار ساقی و در نامه سیاه مبین
فرشته را چه غم از پارسایی چو منی
هزار جان مقدس در انتظار بسوخت
ز تنگنایی گفتار در چنان دهنی
بگوی یک سخن و خوش بکش چو فرهادم
که نیست جز سخنی خون بهای کوهکنی
من از دو کون برافتادم، ار کمند تراست
ز خان و مان به در افتاده ای به هر شکنی
چو بت پرست شدم، دوزخم به نسیه مگوی
به نقد سوز که کم نیستم ز برهمنی
تو چاک سینه نبینی، ز چاک جامه مرنج
که بس گران نبود در سفر به پیرهنی
منال خسرو، اگر عاشقی، ز دوست، ازآنک
نیافت کحل وفا چشم هیچ غمزه زنی
با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
هوش مصنوعی: این شعر به عشق و دلتنگی و زیباییهای زندگی پرداخته است. شاعر از کشش دلش به سمت زیباییها مانند گل و نسترن صحبت میکند و از درد شکستن دل و آرزوهای عشق مینالد. او به نداشتن عقل در برابر هیجانهای عشق اشاره میکند و درخواست میکند که ساقی با او باشد و در نامهی زندگیاش از پارسایی او نگذرد. شاعر به سوختن جانها در انتظار عشق و سختیهای گفتار در مواقع دشوار اشاره میکند و از نیاز به عشق و گفتار خوش یاد میکند. همچنین به مظاهر عشق و دردهای آن میپردازد و در نهایت به این نتیجه میرسد که عشق واقعی حتی از دردها نیز گرانتر است.
هوش مصنوعی: دل من به سمت گل و نسترن تو کشیده میشود، در حالی که من دلم شکسته است و به طعم زیبایی زنانه تو فکر میکنم.
هوش مصنوعی: عقل از شوق عشق فرار کرده است؛ در برابر تو، زالی (پیرمرد) چگونه میتواند به این فشار و اتهام مقاومت کند؟
هوش مصنوعی: این جمله به نوعی دعوت به لذتجویی و فراموشی نگرانیهای اخلاقی است. شخص در آن از ساقی میخواهد که شراب بیاورد و به یاد ندارد که فرشتهها چه غمی از نیکوکاری او دارند، چرا که او خود را در این زمینه شایسته نمیداند. به عبارت دیگر، او به این نکته اشاره میکند که مهم نیست که دیگران چه نظری دربارهاش دارند، بلکه او به دنبال لذت و خوشی است.
هوش مصنوعی: هزارها روح پاک به شدت منتظرند و از شدت ناتوانی و کسالت در چنان وضعیتی جان میسپارند.
هوش مصنوعی: سخن سادهای بگو و مانند فرهاد، با عشق و شوق آن را بیان کن، زیرا در نهایت، تنها سخن است که ارزشمند بوده و نشان دهندهی تلاش و سختی است.
هوش مصنوعی: من از دو طرف به زمین افتادم. اگر تو کمندت مرا گرفته باشد، من از خانه و زندگیام بیرون افتادهام و به هر شکلی که میخواهی، میتوانی مرا بگیری.
هوش مصنوعی: وقتی به بتپرستی روی آوردم، نگو که عذابم را به تأخیر انداختهای، زیرا در حال حاضر دچار سوزش جهنم هستم و از برهمن (کسانی که از آنها به عنوان مقدسین یاد میشود) چیزی کم ندارم.
هوش مصنوعی: اگر زخمی در سینه خود نداری و دلتنگی نمیکنی، نگران چاکهای لباس خود نباش. زیرا در مسیر سفر، دلبستگی به ظاهر و لباس اهمیت زیادی ندارد.
هوش مصنوعی: دلتنگی نکن، ای خسرو، اگر عاشق حقیقی هستی؛ چرا که هیچ دلبری، مانند دوست، چشمهای وفاداری نداشته است.
پیشنهاد تصاویر مرتبط از منابع اینترنتی
راهنمای نحوهٔ پیشنهاد تصاویر مرتبط از گنجینهٔ گنجور
سمنبرا، صنما، یارِ غمگسار منی
ستارهٔ سپهی آفتاب انجمنی
به مجلس اندر گویی که ماه بر فلکی
به موکب اندر گویی که سرو در چمنی
ز عاشقان منم اندر جهان که آن تو ام
[...]
دلم به عشق بتی را همیکند شمنی
که بر بتان به نکوئی کند همیشه منی
بتی که زلف چو قیر از بدوش پر شکند
کند به تبّت و قرقیز کاروان شکنی
شکست قیمت مشک و گل و سمن به سه چیز
[...]
گمان مبر که ز بیعیبی عمادست آن
که هجو او نکنم یا ز عجز و کم سخنی
مدیح گفت هجا کرده من بسم به عماد
برای من که هجا را بود هجا نکنی
اگر تو میل محبت کنی و گر نکنی
من از تو روی نپیچم که مستحب منی
چو سرو در چمنی راست در تصور من
چه جای سرو که مانند روح در بدنی
به صید عالمیانت کمند حاجت نیست
[...]
شنیده ام که تو با دوستان وفا نکنی
من اعتماد ندارم که عهد می شکنی
به شیوه دگر افتاده ای ندانم دوش
چه خواب دیده ای امروز باز در چه فنی
چه خوانمت به که مانی جز این نمیدانم
[...]
معرفی ترانههایی که در متن آنها از این شعر استفاده شده است
تا به حال حاشیهای برای این شعر نوشته نشده است. 💬 من حاشیه بگذارم ...
برای حاشیهگذاری باید در گنجور نامنویسی کنید و با نام کاربری خود از طریق آیکون 👤 گوشهٔ پایین سمت چپ صفحات به آن وارد شوید.