گنجور

 
امیرخسرو دهلوی

کشان دل تو به سوی گلی و نسترنی

من و شکسته دلی و هوای سیم تنی

گریخت عقل ز سودای عشق بر حق تو

چه طاقت آرد زالی نبرد تهمتنی

بیار ساقی و در نامه سیاه مبین

فرشته را چه غم از پارسایی چو منی

هزار جان مقدس در انتظار بسوخت

ز تنگنایی گفتار در چنان دهنی

بگوی یک سخن و خوش بکش چو فرهادم

که نیست جز سخنی خون بهای کوهکنی

من از دو کون برافتادم، ار کمند تراست

ز خان و مان به در افتاده ای به هر شکنی

چو بت پرست شدم، دوزخم به نسیه مگوی

به نقد سوز که کم نیستم ز برهمنی

تو چاک سینه نبینی، ز چاک جامه مرنج

که بس گران نبود در سفر به پیرهنی

منال خسرو، اگر عاشقی، ز دوست، ازآنک

نیافت کحل وفا چشم هیچ غمزه زنی

 
 
 
گنجور را از دست هوش مصنوعی نجات دهید!
امیر معزی

سمنبرا، صنما، یارِ غمگسار منی

ستارهٔ سپهی آفتاب انجمنی

به مجلس اندر گویی که ماه بر فلکی

به موکب اندر گویی که سرو در چمنی

ز عاشقان منم اندر جهان که آن تو ام

[...]

سوزنی سمرقندی

دلم به عشق بتی را همی‌کند شمنی

که بر بتان به نکوئی کند همیشه منی

بتی که زلف چو قیر از بدوش پر شکند

کند به تبّت و قرقیز کاروان شکنی

شکست قیمت مشک و گل و سمن به سه چیز

[...]

انوری

گمان مبر که ز بی‌عیبی عمادست آن

که هجو او نکنم یا ز عجز و کم سخنی

مدیح گفت هجا کرده من بسم به عماد

برای من که هجا را بود هجا نکنی

سعدی

اگر تو میل محبت کنی و گر نکنی

من از تو روی نپیچم که مستحب منی

چو سرو در چمنی راست در تصور من

چه جای سرو که مانند روح در بدنی

به صید عالمیانت کمند حاجت نیست

[...]

مشاهدهٔ ۱ مورد هم آهنگ دیگر از سعدی
حکیم نزاری

شنیده ام که تو با دوستان وفا نکنی

من اعتماد ندارم که عهد می شکنی

به شیوه دگر افتاده ای ندانم دوش

چه خواب دیده ای امروز باز در چه فنی

چه خوانمت به که مانی جز این نمیدانم

[...]

مشاهدهٔ ۲ مورد هم آهنگ دیگر از حکیم نزاری
مشابه‌یابی بر اساس وزن و قافیه