گنجور

برای پیشنهاد تصاویر مرتبط با اشعار لازم است ابتدا با نام کاربری خود وارد گنجور شوید.

ورود به گنجور

 
امیرخسرو دهلوی

ای که به چشم تو نیایم همی

یک نظر آخر به چو من درهمی

گفت که از مات فراموش گشت

کاش فراموش شوی یکدمی

عالم غم بی تو مرا بر دل است

لیک دلت را چه غم از عالمی

بی غمی از عمر قوی شادییست

شادی آن کس که ندارد غمی

این دل در پیش که خالی کنم

وه که ندام به جهان محرمی

هست درین درد من خسته را

مرگ سزاوارترین مرهمی

بر من اگر گریه نمی آیدت

وام کن از دیده خسرو نمی

 
 
 
مولانا

آدمیی، آدمیی، آدمی

بسته دمی، زانک نهٔ آن دمی

آدمیی را همه در خود بسوز

آن دمیی باش اگر محرمی

کم زد آن ماه نو و بدر شد

[...]

جهان ملک خاتون

دامن وصل ار به کف آید دمی

هیچ نخواهم بجز او همدمی

ای بت سنگین دل نامهربان

گر بنوازیم چه باشد دمی

ماه نو انگشت نما شد ولی

[...]

صوفی محمد هروی

آب حیات از لب او شبنمی

زو نبود هیچ دلی بی غمی

مشابه‌یابی بر اساس وزن و قافیه