گنجور

 
امیرخسرو دهلوی

چرخ نداند در و دیوار کس

تکیه به دیوار و درش کرده بس

مردم یک خانه و صد خرمی

خانهٔ یک مردم و صد مردمی

چتر شه آنست که شد چرخ ماه

چرخ مه این است که شد چتر شاه

ور قلم از سحر زبان بر کشم

سحر زبان را به قلم در کشم

آب فرو ماند چو کوه از شهاب

کوه درامد به تزلزل چو آب

چشم پدر بهر جگر گوشه تر

گوشهٔ هر چشم شده پر جگر