گنجور

 
امیرخسرو دهلوی

یار است و صد کرشمه، شهر است و خوبرویی

ماییم و طعن دشمن، خلقی و گفتگویی

او بد کند به شوخی، من جز نکو نگویم

چون گویم اینکه با من بد می کند نکویی

بیخود شدیم، ساقی، زان نازنین مجلس

ساغر به دیگران ده، ما را بس است بویی

موی میانت بنشست اندر تن چو مویم

با آنکه در نگنجد، مویی میان مویی

دارم تنی سفالین دل سختی تو بر سر

کس سنگ را چه گوید، گر بشکند سبویی

یک ره ترا ببینم، پس پیش تو بمیرم

من بیش از این ندارم، در عالم آرزویی

ابروت همچو مژگان، ای شهسوار خوبان

حالی برای بازی دارم سری چو گویی

مجنون، شنیده باشی، کز دست عشق چون شد؟

پیش آی تا ببینی درمانده ز آرزویی

سیلی ز هیچ باران در کوی او نیامد

گر آب دیده ما با خود نبرد جویی

تو می روی و خسرو نعره زنان به پیشت

سلطان و صد تجمل چاوش وهای و هویی

 
 
 
انوری

ای خوبتر ز خوبی نیکوتر از نکویی

بدخو چرا شدستی آخر مرا نگویی

در نیکویی تمامی در بدخویی بغایت

یارب چه چشم زخمست خوبیت را نکویی

گه دوستی نمایی گه دشمنی فزایی

[...]

ادیب صابر

ای طره های خوبان از نافه تو بویی

هژه هزار عالم در عرصه تو گویی

چون شمع جمله دادی پروانه غمت را

وانگه ز تو ندیده پروانه هیچ رویی

حسن هزار لیلی از گلبن تو رنگی

[...]

عطار

ای آفتاب رویت از غایت نکویی

افزون ز هرچه دانی برتر ز هرچه گویی

گر نیکویی رویت یک ذره رخ نماید

دو کون مست گردد از غایت نکویی

یارب چه آفتابی کاندر دو کون هرگز

[...]

سراج قمری

ای طره‌های خوبان، از نافهٔ تو بویی

هجده‌هزار عالم، در عرصهٔ تو گویی

چون شمع، جمله رویی در بزمگاه دل‌ها

وانگه ز تو ندیده، پروانه هیچ رویی

ای دست غیرت تو، در چارسوی عشقت

[...]

امیرخسرو دهلوی

ای باد صبح گاهی، خه از کدام سویی؟

وی بوی مهربانی، وه از کدام بویی؟

گر چه غمت به خونم تعویذ می نویسد

تعویذ جانت سازم، ای آیت نکویی

پنهان مشو ز دلها، آتش زن آشکارا

[...]

مشابه‌یابی بر اساس وزن و قافیه