من ندیدم چون تو هرگز دلبری
سرکشی عاشق کش و غارتگری
از تو یک ناز و ز خوبان عالمی
وز تو تیری و ز دلها لشکری
از زمین پنهان بماند آفتاب
گر برآیی بامداد از منظری
من سری دارم که در پایت کشم
گر تو در خوبی نداری همسری
از کجا بر روزگار من فتاد
چون تو سنگین دل بلای کافری
دست نه بر سینه ام تا بنگری
آتش پوشیده در خاکستری
ماند چشمم روز و شب در چارسو
تا مگر ناگه در آیی از دری
من که از خود بر تو غیرت می برم
چون توانم دیدنت با دیگری
هر که دید از چشم خسرو خون روان
گشت هر مو بر تن او نشتری
با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
هوش مصنوعی: در این شعر، شاعر از عشق و جذابیت یار خود سخن میگوید و او را دلبری نادیدنی توصیف میکند. شاعر به زیبایی و تاثیر عمیق عشق اشاره میکند و میگوید که حتی اگر آفتاب از زمین پنهان شود، با آمدن یار، همه چیز روشن میشود. او در زندگیاش به شدت دلهره و غیرت دارد و نمیتواند تحمل کند که محبوبش به کسی دیگر نگاه کند. احساسات عمیق و درد عشق او را به حالت اضطراب و بیقراری میکشاند و هر نگاه به محبوب، بر او تاثیر عاطفی عمیقی دارد.
هوش مصنوعی: هرگز دلبری زیباتر و سرکشی همچون تو را ندیدهام؛ تو با دلرباییات عاشقها را فریب میدهی و دلهایشان را میکشی.
هوش مصنوعی: تو با زیباییها و ناز چشمگیرت، مانند یک نیروی محشر در دنیا هستی و از تو مثل تیرهایی که به دلها میزنند، عشق و محبت به وجود میآید.
هوش مصنوعی: اگر آفتاب از زمین پنهان بماند، وقتی صبح از جایی خاص طلوع کند، جذابیت و زیبایی خاصی خواهد داشت.
هوش مصنوعی: من آمادهام همه چیز و جانم را فدای تو کنم، حتی اگر تو در خوبی و نیکی کمبود داشته باشی و همسری نداشته باشی.
هوش مصنوعی: از کجا بر زندگی من افتادهای که مانند تو سنگدل و سختگیر شدهام؟
هوش مصنوعی: دستت را بر سینهام نگذار تا تیرگی و سردی را که در دل دارم، نتوانی ببینی. آتش درونم در زیر لایههای خاکستری پنهان شده و هیچکس از آن خبر ندارد.
هوش مصنوعی: چشمم همیشه در چهارراه است و منتظر تو هستم تا شاید ناگهان از دری به اینجا بیایی.
هوش مصنوعی: من که به خاطر تو احساس غیرت میکنم، چون نمیتوانم تو را در کنار کسی دیگر ببینم.
هوش مصنوعی: هر کسی که با چشمان خسرو نگاه کرد، احساس کرد که خون از بدنش جاری شده است و هر رشته موی او مانند تیغی تیز و برنده شده است.
پیشنهاد تصاویر مرتبط از منابع اینترنتی
راهنمای نحوهٔ پیشنهاد تصاویر مرتبط از گنجینهٔ گنجور
مار را، هر چند بهتر پروری
چون یکی خشم آورد کیفر بری
سفله طبع مار دارد، بی خلاف
جهد کن تا روی سفله ننگری
بافکاری بود در شهر هری
داشت زیبا روی و رعنا دختری
سیرت تو هست عین سروری
صورت تو هست محض صفدری
مملکت چون جسم و تو چون دیده ای
محمدت چون بحر و تو چون گوهری
در علو قدر و در کنه شرف
[...]
باز یوسف را نگر در داوری
بندگی و چاه و زندان بر سری
بدگمانی کردن و حرصآوری
کفر باشد پیش خوان مهتری
معرفی ترانههایی که در متن آنها از این شعر استفاده شده است
تا به حال حاشیهای برای این شعر نوشته نشده است. 💬 من حاشیه بگذارم ...
برای حاشیهگذاری باید در گنجور نامنویسی کنید و با نام کاربری خود از طریق آیکون 👤 گوشهٔ پایین سمت چپ صفحات به آن وارد شوید.