ای زلف تو هر گره گشادی
وی خط تو خطه و سوادی
ای چشم مرا چراغ خانه
در سر مکن از کرشمه بادی
در راه نیاز می نهی پای
خوش راهی و بوالعجب نهادی
شب چشم تو خلق را همی کشت
چونست ز ما نکرد یادی؟
یک فوج ز غمزه نامزد کن
تا با صف غم کنم جهادی
سر می دادم به هر نگاری
گر تیغ غمت زیان ندادی
سرگشته نبودی، ار دل من
در دست خط تو چون فتادی
پرکار اگر به دست خویش است
از دایره پا برون نهادی
تو تیر ستم گشاده و من
دل بسته بر اینچنین گشادی
گر از ستم تو بد گریزان
ایام چو خسروی نزادی
با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
پیشنهاد تصاویر مرتبط از منابع اینترنتی
راهنمای نحوهٔ پیشنهاد تصاویر مرتبط از گنجینهٔ گنجور
ای دل تو مرا به باد دادی
از بس که نمودی اوستادی
از دست تو در بلا فتادم
آخر تو کجا به من فتادی
چند از تو مرا نکوهش آخر
[...]
هجرانک محرق فؤادی
اعراضک زاید ودادی
با حسن تو کاسدست امروز
بازار هر آنکه بد روادی
عش فی فرح و فی سرور
[...]
گفتی که سپاس کس مبر بیش
کز دهر به بخت نیک زادی
آری منم از دعای پیران
خورده بر کشتزار شادی
باقی شدم از هدایت عم
[...]
گر هفت گره به چرخ دادی
هفتاد گره بدو گشادی
ای عشق، کجا به من فتادی؟
وی درد، به من چه رو نهادی؟
ای هجر، به جان رسیدم از تو
بس زحمت و دردسر که دادی
از یار خودم جدا فکندی
[...]
معرفی آهنگهایی که در متن آنها از این شعر استفاده شده است
تا به حال حاشیهای برای این شعر نوشته نشده است. 💬 شما حاشیه بگذارید ...
برای حاشیهگذاری باید در گنجور نامنویسی کنید و با نام کاربری خود از طریق آیکون 👤 گوشهٔ پایین سمت چپ صفحات به آن وارد شوید.