گنجور

برای پیشنهاد تصاویر مرتبط با اشعار لازم است ابتدا با نام کاربری خود وارد گنجور شوید.

ورود به گنجور

 
امیرخسرو دهلوی

ای زلف تو هر گره گشادی

وی خط تو خطه و سوادی

ای چشم مرا چراغ خانه

در سر مکن از کرشمه بادی

در راه نیاز می نهی پای

خوش راهی و بوالعجب نهادی

شب چشم تو خلق را همی کشت

چونست ز ما نکرد یادی؟

یک فوج ز غمزه نامزد کن

تا با صف غم کنم جهادی

سر می دادم به هر نگاری

گر تیغ غمت زیان ندادی

سرگشته نبودی، ار دل من

در دست خط تو چون فتادی

پرکار اگر به دست خویش است

از دایره پا برون نهادی

تو تیر ستم گشاده و من

دل بسته بر اینچنین گشادی

گر از ستم تو بد گریزان

ایام چو خسروی نزادی