گنجور

 
انوری

ای دل تو مرا به باد دادی

از بس که نمودی اوستادی

از دست تو در بلا فتادم

آخر تو کجا به من فتادی

چند از تو مرا نکوهش آخر

کم داغ به داغ برنهادی

آزرم ز پیش برگرفتی

خونابه ز چشم من گشادی

خود را و مرا به غم فکندی

نادیده هنوز هیچ شادی

غمخوار شدست جانم ای دل

از خوردن غم تو شادبادی

 
 
 
مجیرالدین بیلقانی

هجرانک محرق فؤادی

اعراضک زاید ودادی

با حسن تو کاسدست امروز

بازار هر آنکه بد روادی

عش فی فرح و فی سرور

[...]

خاقانی

گفتی که سپاس کس مبر بیش

کز دهر به بخت نیک زادی

آری منم از دعای پیران

خورده بر کشت‌زار شادی

باقی شدم از هدایت عم

[...]

عراقی

ای عشق، کجا به من فتادی؟

وی درد، به من چه رو نهادی؟

ای هجر، به جان رسیدم از تو

بس زحمت و دردسر که دادی

از یار خودم جدا فکندی

[...]

مولانا

روز طرب است و سال شادی

کامروز به کوی ما فتادی

تاریکی غم تمام برخاست

چون شمع در این میان نهادی

اندیشه و غم چه پای دارد

[...]

مشاهدهٔ ۲ مورد هم آهنگ دیگر از مولانا
مشابه‌یابی بر اساس وزن و قافیه