ما را در آرزویت بگذشت زندگانی
باقیست تا دو سه دم، دریاب گر توانی
چشمت که کشت ما را باشد همین قصاصش
کز دور مردن من بنماییش نهانی
گر این تن چو مویم بوده ست از تو گویی
تو دیر زی که اینک مردیم از گرانی
رشک آیدم ز تیغت بر عاشقان دیگر
این لطف هم مرا کن از بهر آن جوانی
چون بر سرم رسیدی، بر من مبارک آمد
مردن بر آستانت، ای جان زندگانی
شکر غم تو گویم کز دولتش همه شب
با دیده در شرابم، با دل به دوستگانی
با سوز خود خوشم من، بر من مخند گه گه
تا بیشتر نگردد این داغهای جانی
گر بگذری بدانسو، ای باد، زلف او را
زان گونه کو نداند، از من دعا رسانی
بی او، دلا، ز خسرو کم جو قرار و سامان
کو رسم صبر داند، لیکن چنانکه دانی
با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
هوش مصنوعی: شاعر در این شعر به توصیف عشق و غم ناشی از آن میپردازد. او از آرزوهای خود در زندگی سخن میگوید و تأکید میکند که باید تا زمانی که قادر است، عشق را درک کند. شاعری که به خاطر معشوقش جان میدهد، از دوری و مرگ خود در اثر این عشق صحبت میکند. او همچنین به حسادت به دیگر عاشقان اشاره کرده و مرگ بر سر معشوق را زیبا میداند. احساساتی چون شکرگزاری برای غم عشق و دلسوزیهای شخصی را ابراز میکند. شاعر، با استفاده از تصاویر زیبا، به عمق احساسات خود پرداخته و بر سختیهای ناشی از عشق تأکید میکند.
هوش مصنوعی: ما در آرزوی تو به سر میبریم و عمرمان به پایان نزدیک شده است. اگر میتوانی، ما را دریاب و به ما محبت کن.
هوش مصنوعی: چشم تو که باعث مرگ ما شد، قصاصش همین است که از دور مرگ من را پنهانی نشان دهی.
هوش مصنوعی: اگر این بدن من مانند موی من بوده است، پس به تو میگویم که گویا مدت زیادی از تو دور بودهام، زیرا اکنون به دلیل بار سنگین زندگی میمیرم.
هوش مصنوعی: من از عشق و زیبایی تو به دیگر عاشقان حسرت میبرم، لطفی که به من هم میکنی، به خاطر آن جوانی که هستم.
هوش مصنوعی: وقتی به سراغ من آمدی، برایم خوش یمن بود که در آستان تو بمیرم، ای جان زندگیام.
هوش مصنوعی: غم تو را باید با سپاس یاد کنم، زیرا از برکت آن هر شب با چشمانم در شراب هستم و با دلم در پی دوستان به سر میبرم.
هوش مصنوعی: من با درد و سوز خود خوشحالم، لطفاً گاهی بر من نخند تا این زخمهای عاطفیام بیشتر نشود.
هوش مصنوعی: اگر ای باد، از آن طرف بگذری و زلف او را ببینی، آنقدر که او نمیداند از من دعا و پیام برسانی.
هوش مصنوعی: بدون او، ای دل، از خسرو آرام و ترتیب نجو. کسی که صبوری را میشناسد، اما مانند آنچه تو میدانی، وضع او متفاوت است.
پیشنهاد تصاویر مرتبط از منابع اینترنتی
راهنمای نحوهٔ پیشنهاد تصاویر مرتبط از گنجینهٔ گنجور
گفتم مگر که ما را؛در دل به جای جانی
نه نه خطاست جانا جانی و زندگانی
یار گشاده زلفی دلبند شوخ چشمی
معشوق خوبروئی؛ دلدار خوش زبانی
برده سبق فراقت؛ از رنج بی نهایت
[...]
بختی نه بس مساعد یاری چنان که دانی
بس راحتی ندارم باری ز زندگانی
ای بخت نامساعد باری تو خود چه چیزی
وی یار ناموافق آخر تو با که مانی
جانی خراب کردم در آرزوی رویت
[...]
کردی نخست با ما عهدی چنان که دانی
ماند بدان که بر سر آن عهد خود نمانی
راندی به گوش اول صد فصل دلفریبم
و امروز در دو چشمم جز جوی خون نرانی
آن لابههای گرمت ز اول بسوخت جانم
[...]
ای باد روح پرور زنهار اگر توانی
امشب لطافتی کن آنجا گذر که دانی
در شو چو مهربانی در تیرگی زمانی
یابی مگر نشانی زان آب زندگانی
ره ره گذر بکویش دم دم نگر برویش
[...]
ای جان جان جانم تو جان جان جانی
بیرون ز جان جان چیست آنی و بیش از آنی
پی میبرد به چیزی جانم ولی نه چیزی
تو آنی و نه آنی یا جانی و نه جانی
بس کز همه جهانت جستم به قدر طاقت
[...]
معرفی ترانههایی که در متن آنها از این شعر استفاده شده است
تا به حال حاشیهای برای این شعر نوشته نشده است. 💬 من حاشیه بگذارم ...
برای حاشیهگذاری باید در گنجور نامنویسی کنید و با نام کاربری خود از طریق آیکون 👤 گوشهٔ پایین سمت چپ صفحات به آن وارد شوید.