گنجور

 
امیرخسرو دهلوی

ای باد صبح گاهی، خه از کدام سویی؟

وی بوی مهربانی، وه از کدام بویی؟

گر چه غمت به خونم تعویذ می نویسد

تعویذ جانت سازم، ای آیت نکویی

پنهان مشو ز دلها، آتش زن آشکارا

هر روز گرم تر کن بازار خوبرویی

خونها ز دیده سویت رفت و شبی نگفتی

کای آب آشنایی، تو از کدام جویی؟

تو مست همچو غنچه، دل در خیال حسنت

گلبرگ من، نگویی تو در کدام بویی؟

با آن که کشته گشتم از خنجر جفایت

بوی وفات آید، گر خاک من بگویی

ای باد، من نیارم گفتن که پاش بوسی

لیکن سلام چشمم با خاک در بگویی

چندم ز گریه بگویی، ای پندگو، که بازآ

پیکان درون سینه، خون از برون چه شویی؟

شب قصه های خسرو پیش که گویم، ای جان؟

با تو نگویم، ای دل، زیرا که زان اویی