گنجور

 
امیرخسرو دهلوی

ای باد صبح گاهی، خه از کدام سویی؟

وی بوی مهربانی، وه از کدام بویی؟

گر چه غمت به خونم تعویذ می نویسد

تعویذ جانت سازم، ای آیت نکویی

پنهان مشو ز دلها، آتش زن آشکارا

هر روز گرم تر کن بازار خوبرویی

خونها ز دیده سویت رفت و شبی نگفتی

کای آب آشنایی، تو از کدام جویی؟

تو مست همچو غنچه، دل در خیال حسنت

گلبرگ من، نگویی تو در کدام بویی؟

با آن که کشته گشتم از خنجر جفایت

بوی وفات آید، گر خاک من بگویی

ای باد، من نیارم گفتن که پاش بوسی

لیکن سلام چشمم با خاک در بگویی

چندم ز گریه بگویی، ای پندگو، که بازآ

پیکان درون سینه، خون از برون چه شویی؟

شب قصه های خسرو پیش که گویم، ای جان؟

با تو نگویم، ای دل، زیرا که زان اویی

 
 
 
گنجور را از دست هوش مصنوعی نجات دهید!
انوری

ای خوبتر ز خوبی نیکوتر از نکویی

بدخو چرا شدستی آخر مرا نگویی

در نیکویی تمامی در بدخویی بغایت

یارب چه چشم زخمست خوبیت را نکویی

گه دوستی نمایی گه دشمنی فزایی

[...]

ادیب صابر

ای طره های خوبان از نافه تو بویی

هژه هزار عالم در عرصه تو گویی

چون شمع جمله دادی پروانه غمت را

وانگه ز تو ندیده پروانه هیچ رویی

حسن هزار لیلی از گلبن تو رنگی

[...]

عطار

ای آفتاب رویت از غایت نکویی

افزون ز هرچه دانی برتر ز هرچه گویی

گر نیکویی رویت یک ذره رخ نماید

دو کون مست گردد از غایت نکویی

یارب چه آفتابی کاندر دو کون هرگز

[...]

سراج قمری

ای طره‌های خوبان، از نافهٔ تو بویی

هجده‌هزار عالم، در عرصهٔ تو گویی

چون شمع، جمله رویی در بزمگاه دل‌ها

وانگه ز تو ندیده، پروانه هیچ رویی

ای دست غیرت تو، در چارسوی عشقت

[...]

امیرخسرو دهلوی

یار است و صد کرشمه، شهر است و خوبرویی

ماییم و طعن دشمن، خلقی و گفتگویی

او بد کند به شوخی، من جز نکو نگویم

چون گویم اینکه با من بد می کند نکویی

بیخود شدیم، ساقی، زان نازنین مجلس

[...]

مشابه‌یابی بر اساس وزن و قافیه