ای رفته در غریبی، باز آکه عمر و جانی
یا خود چو عمر رفته باز آمدن ندانی؟
در راه تو بمیرم، گرچه ترا نبینم
باری خلاص یابم از ننگ زندگانی
زانجا که رفته ای تو، نفرستی ار سلامی
بر دست باد باری از خاک ره نشانی!
رفتی و زآرزویت بر لب رسید جانم
مانا که زنده یابی، باز آاگر توانی
از ما چو آشنایان برداشتند دل را
ای جان زار مانده، تو هم ببر گرانی
ای صاحب سلامت، خفته به خواب مستی
تو در شب فراقت احوال من چه دانی؟
زین بخت نابسامان کامی نیافت خسرو
برباد آرزو شد سرمایه جوانی
با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
هوش مصنوعی: این شعر به احساس عمیق دلتنگی و جدایی اشاره دارد. گوینده از رنج و مشکلات زندگی میگوید و از معشوقش خواهش میکند که حتی یک بار هم که شده به او سلامی بدهد. او به یاد آرزوهایش و کماحساسی معشوق در برابر درد و رنجش افسوس میخورد. شاعر همچنین به بیسامانی و ناکامیهای خود اشاره کرده و از دست دادن دوران جوانی را به تصویر میکشد. به طور کلی، شعر حسرت، غم و دلنگرانی را به خوبی منتقل میکند.
هوش مصنوعی: ای کسی که در غربت رفتهای، بدان که آیا عمر و جانت بازمیگردند یا خودت هم نمیدانی که آیا میتوانی مثل عمر گذشته دوباره برگردی؟
هوش مصنوعی: اگر در راه تو جان بدهم، حتی اگر تو را نبینم، حداقل از شرّ ننگ زندگی خلاص میشوم.
هوش مصنوعی: از آن جایی که تو رفتهای، اگر نسیمی از طرف تو سلامی بر زمین بفرستد، نشانی از خاکی که در آن پا گذاشتهای باقی میماند.
هوش مصنوعی: تو رفتی و من تنها ماندم، آرزوی تو در دل هنوز زنده است. امیدوارم روزی دوباره برگردی و بتوانی دوباره زندگیام را پر کنید.
هوش مصنوعی: ای جان عزیز، از ما که آشنایان رفتند و دل ما را بردند، تو هم ببر و بار سنگینی را بر دوش بکش.
هوش مصنوعی: ای کسی که در حال خوشی و سلامتی به سر میبری، در این شب که از هم دوری، تو در خواب غفلت غرق شدهای و حال من را چه میدانی؟
هوش مصنوعی: از بخت بد هیچ موفقیتی به دست نیاورد و آرزوهایش به باد رفت، جوانیاش هم از بین رفت.
پیشنهاد تصاویر مرتبط از منابع اینترنتی
راهنمای نحوهٔ پیشنهاد تصاویر مرتبط از گنجینهٔ گنجور
گفتم مگر که ما را؛در دل به جای جانی
نه نه خطاست جانا جانی و زندگانی
یار گشاده زلفی دلبند شوخ چشمی
معشوق خوبروئی؛ دلدار خوش زبانی
برده سبق فراقت؛ از رنج بی نهایت
[...]
بختی نه بس مساعد یاری چنان که دانی
بس راحتی ندارم باری ز زندگانی
ای بخت نامساعد باری تو خود چه چیزی
وی یار ناموافق آخر تو با که مانی
جانی خراب کردم در آرزوی رویت
[...]
کردی نخست با ما عهدی چنان که دانی
ماند بدان که بر سر آن عهد خود نمانی
راندی به گوش اول صد فصل دلفریبم
و امروز در دو چشمم جز جوی خون نرانی
آن لابههای گرمت ز اول بسوخت جانم
[...]
ای باد روح پرور زنهار اگر توانی
امشب لطافتی کن آنجا گذر که دانی
در شو چو مهربانی در تیرگی زمانی
یابی مگر نشانی زان آب زندگانی
ره ره گذر بکویش دم دم نگر برویش
[...]
ای جان جان جانم تو جان جان جانی
بیرون ز جان جان چیست آنی و بیش از آنی
پی میبرد به چیزی جانم ولی نه چیزی
تو آنی و نه آنی یا جانی و نه جانی
بس کز همه جهانت جستم به قدر طاقت
[...]
معرفی ترانههایی که در متن آنها از این شعر استفاده شده است
تا به حال حاشیهای برای این شعر نوشته نشده است. 💬 من حاشیه بگذارم ...
برای حاشیهگذاری باید در گنجور نامنویسی کنید و با نام کاربری خود از طریق آیکون 👤 گوشهٔ پایین سمت چپ صفحات به آن وارد شوید.