باز، ای سرو خرامان، ز کجا می آیی؟
کز برای دل دیوانه ما می آیی
می کشد هجر و ره آمدنت می طلبم
چیست فرمان تو، جانا، به کجا می آیی؟
گر ز جا می روی از خویش نباشد عجبی
عجب این است که چون باز به جا می آیی
ای خوش آن کشته که شد در ته شمشیر و بزیست
که در آن دم تو به نظاره ما می آیی
سوزت، ای عشق، همه خرمن جانها سوزد
شرم ناید که بر این برگ گیا می آیی
زندگانیت نمی سازد دانم، خسرو
آخر این کوی فلان است که تا می آیی!
با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
هوش مصنوعی: این شعر درباره عشق و دلتنگی است. شاعر از محبوب خود میپرسد که چگونه به نزد او میآید و چرا همچنان دلش در هجران میسوزد. او به زیبایی و امیدهایی که در دیدار محبوب وجود دارد اشاره میکند، و در عین حال از درد و رنج جدایی سخن میگوید. شاعر آرزو دارد که محبوب، با حضور خود جان او را شاد کند و عشق او زندگی را به رنگ و بویی دیگر درآورد. در نهایت، او به این واقعیت که عشق باعث سوختن دلها میشود، اشاره میکند و میپرسد که چرا محبوبش با همه این احساسات به سوی او میآید.
هوش مصنوعی: دوباره ای سرو زیبای خوشحرکت، از کجا میآیی؟ آیا برای دل دیوانه ما به اینجا آمدهای؟
هوش مصنوعی: فراق و دوری، من را به شدت آزار میدهد و در عین حال، منتظر آمدن تو هستم. آیا میتوانی به من بگویی که کجا باید بیایم؟
هوش مصنوعی: اگر از جایی بروی و خودت را گم کنی، عجیب نیست؛ عجیب این است که وقتی دوباره به آنجا برمیگردی، خود را پیدا میکنی.
هوش مصنوعی: خوشا به حال کسی که در اثر مبارزه و جنگ جان باخته است، و خوشا به حال کسی که در آن لحظهای که تو به تماشا میایی، زنده مانده است.
هوش مصنوعی: عشق تو به قدری آتشین و سوزان است که جانهای بسیاری را میسوزاند، اما تو عذاب وجدان نداری که بر این برگ گیاه، وارد میشوی.
هوش مصنوعی: زندگیات را نمیسازد، اما میدانم که در نهایت، خسرو در این مسیر خاص وجود دارد که تا زمانی که بیایی، هنوز هم خواهد بود!
پیشنهاد تصاویر مرتبط از منابع اینترنتی
راهنمای نحوهٔ پیشنهاد تصاویر مرتبط از گنجینهٔ گنجور
بی حجابانه به آغوش کجا می آیی؟
که به صد ناز در اندیشه ما می آیی؟
مگر از سیر خود ای ماه لقا می آیی؟
که عجب در نظر من به صفا می آیی؟
می چکد خون ز دم تیغ نگاهت امروز
[...]
بس که از روی نزاکت بر ما می آیی
همچو گلبرگ، به امداد صبا می آیی
کو زبانی که چو آیی، به تو گویم که ز بزم
شب کجا رفتی و اکنون ز کجا می آیی
گریه آید چو مرا، خنده زنان وجه مپرس
[...]
گل به سر بر زده و پا به حنا می آیی
سرو من از چمن نشو و نما می آیی
هر که از دور تو را دید جوان می گردد
تازه روز چون خضر از آب بقا می آیی
گل کند غنچه صفت خنده خود را پنهان
[...]
معرفی ترانههایی که در متن آنها از این شعر استفاده شده است
تا به حال حاشیهای برای این شعر نوشته نشده است. 💬 من حاشیه بگذارم ...
برای حاشیهگذاری باید در گنجور نامنویسی کنید و با نام کاربری خود از طریق آیکون 👤 گوشهٔ پایین سمت چپ صفحات به آن وارد شوید.