گنجور

 
طغرای مشهدی

بس که از روی نزاکت بر ما می آیی

همچو گلبرگ، به امداد صبا می آیی

کو زبانی که چو آیی، به تو گویم که ز بزم

شب کجا رفتی و اکنون ز کجا می آیی

گریه آید چو مرا، خنده زنان وجه مپرس

گل نپرسیده ز باران که چرا می آیی

 
نسک‌بان: جستجو در متن سی‌هزار کتاب فارسی
sunny dark_mode