گنجور

 
امیرخسرو دهلوی

یک موی ترا هزار دام است

یک روی ترا هزار نام است

زان سرو به بوستان بلند است

کز قد تو قایم المقام است

گر مه به تو ناتمام پیوست

رخسار تو، ماه من تمام است

زلف سیهت فتاده در پای

بهر دل خلق پای دام است

دانا لب تو، اگر ببوسد

فتوی ندهد که می حرام است

می بگذارد دل از تو، زیراک

تو آبی و آن سفال خام است

خسرو به تو هم عنان نخواهم

زین توسن چرخ بدلگام است