گنجور

 
امیرخسرو دهلوی

باز بر خونم کمر بربسته ای

وان دو ابروی سر بر بسته ای

من میان بر بستنت را بنده ام

موی را گویی کمر بر بسته ای

می روی چون تیر و در دل می خلی

تا خود از شست که بیرون جسته ای

ازتری آب از لبانت می چکد

بس که اندر چشم من بنشسته ای

تازه کردستی ز نم بر روی خود

هم به خون تازه در پیوسته ای

بر زمین پهلو نمی یارم نهاد

بس که خسرو را به مژگان خسته ای

 
 
 
گنجور را از دست هوش مصنوعی نجات دهید!
عطار

پیرعالم اوست در هر رسته‌ای

هرچ ازو بگذشت خادم دسته‌ای

مشاهدهٔ ۴ مورد هم آهنگ دیگر از عطار
مولانا

چون درین ره پای خود نشکسته‌ای

بر کی می‌خندی چه پا را بسته‌ای

مشاهدهٔ ۸ مورد هم آهنگ دیگر از مولانا
حکیم نزاری

بر لب قلزم به غم پیوسته ای

قلزمی دیگر درو در بسته ای

مشاهدهٔ ۱ مورد هم آهنگ دیگر از حکیم نزاری
شاه نعمت‌الله ولی

در گلستان این چنین خوش رسته‌ای

وانگهی در بزم او گلدسته‌ای

مشاهدهٔ ۱ مورد هم آهنگ دیگر از شاه نعمت‌الله ولی
شیخ بهایی

گفت: مردی، از علایق رسته‌ای

چون تو، دل بر قید طاعت بسته‌ای

مشابه‌یابی بر اساس وزن و قافیه