ای جفایت بر من مسکین همه
چند ازین خشم و عتاب و کین همه
قصد جانم می کنی چون دشمنان
دوست می دارم ترا با این همه
محنت من بین و رو بنمای، ازآنک
بهر رویت می کشم چندین همه
در بنا گوش تو سر در کرده زلف
کشتن ما می کند تلقین همه
تا کی آخر شربت زهرم دهی
تلخ گویی زان لب شیرین همه
کاشکی خوبان نبودندی به دهر
یا نبودندی بدین آیین همه
هر چه دانی تو بکن چون مر ترا
می رود بر خسرو مسکین همه
با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
پیشنهاد تصاویر مرتبط از منابع اینترنتی
راهنمای نحوهٔ پیشنهاد تصاویر مرتبط از گنجینهٔ گنجور
گفت بشنو گیر درگوش این همه
تا شود روشن شب تو زین همه
ای ترا جور و جفا آیین همه
خشم و نازت بر من مسکین همه
با رقیبان تو، ای جان، چه کنم
ظالم اند و بی کس و بی دین همه
داغ حسرت بر دلم ماندی و رفت
[...]
ای لب و گفتار تور شیرین همه
گرد رویت خال و خط مشکین همه
خوش نمودت خال پیش خط ولی
عارضت خوشتر نماید زین همه
گرچه با خال و خطت جان سوختی
[...]
معرفی آهنگهایی که در متن آنها از این شعر استفاده شده است
تا به حال حاشیهای برای این شعر نوشته نشده است. 💬 شما حاشیه بگذارید ...
برای حاشیهگذاری باید در گنجور نامنویسی کنید و با نام کاربری خود از طریق آیکون 👤 گوشهٔ پایین سمت چپ صفحات به آن وارد شوید.