گنجور

 
امیرخسرو دهلوی

ای ترا جور و جفا آیین همه

خشم و نازت بر من مسکین همه

با رقیبان تو، ای جان، چه کنم

ظالم اند و بی کس و بی دین همه

داغ حسرت بر دلم ماندی و رفت

جان من میر منی با این همه

عالمی را با رخت عیش است و من

تلخ کامم زان لب شیرین همه

در شب هجران غمت با روی خویش

می فشانم در سحر پروین همه

ای ترا بنده شده شاهان هند

وی غلامت دلبران چین همه

نیست مانندت، بس جستیم، هیچ

در ختا و خلخ و سقین همه

پیش رویت در چمن گشتند آب

از خجالت لاله و نسرین همه

هر چه می خواهی بکن، چون مر ترا

می رود بر خسرو مسکین همه

 
 
 
جشنوارهٔ رزم‌آوا: نقالی و روایتگری شاهنامه
امیرخسرو دهلوی

ای جفایت بر من مسکین همه

چند ازین خشم و عتاب و کین همه

قصد جانم می کنی چون دشمنان

دوست می دارم ترا با این همه

محنت من بین و رو بنمای، ازآنک

[...]

کمال خجندی

ای لب و گفتار تور شیرین همه

گرد رویت خال و خط مشکین همه

خوش نمودت خال پیش خط ولی

عارضت خوشتر نماید زین همه

گرچه با خال و خطت جان سوختی

[...]

مشابه‌یابی بر اساس وزن و قافیه