گنجور

برای پیشنهاد تصاویر مرتبط با اشعار لازم است ابتدا با نام کاربری خود وارد گنجور شوید.

ورود به گنجور

 
امیرخسرو دهلوی

من ار چه هر شب از شبهای هجرش می کنم ناله

ز آه من مبادا بر لبش آزار تبخاله

مرا از ناله خود صد خراش است و یکی راحت

که می بشناسد آن سلطان سگان خویش را ناله

گذشت از حد درازی شبم ترسم که ناگاهان

شود شبهای بی پایان در این یک روز صد ساله

ببینم در رخت گر ره بود در آتش و تیغم

دوم ز انسان که گویی می روم بر سوسن و لاله

چه خوش جان دادنی باشد که من از تلخی مردن

تو بخشی از لب خویش آخرش شربت در آن حاله

گرم چون خاک زیر پای توسن پی سپر سازی

همت نگذارم و گردی شوم، آیم ز دنباله

فراقت کشت خسرو را که ترسیدی ز روز بد

ملخ زد کشت دهقان را که می ترسید از ژاله

 
 
 
رودکی

زمانی برق پر خنده، زمانی رعد پر ناله

چنان مادر ابر سوک عروس سیزده ساله

و گشته زین پرند سبز شاخ بید بنساله

چنان چون اشک مهجوران نشسته ژاله بر لاله

جامی

ز چشمم ریخت چندان آب کامد خون ز دنباله

کنون افتد به جان خون دلم پرکاله پرکاله

چه خیزد بی تو از گشت چمن چون ساقی دورم

دهد در بزم گل خون جگر از ساغر لاله

به هر باغی که سوزم بی تو از ژاله چه باک آنجا

[...]

سام میرزا صفوی

مه من بی گل رویت دلم خون گشت چون لاله

جگر هم از غم هجران شده پر گاله پر گاله

هاتف اصفهانی

بود مه روی آن زیبا جوان چارده ساله

ولی ماهی که دارد گرد خویش از مشک‌تر هاله

خدا را رحمی از جور و جفایت چند روز و شب

زنم فریاد و گریم خون کشم آه و کنم ناله

مشتاق اصفهانی

چو ماه چارده دارم نگاری چارده‌ساله

که رخسارش بود ماه و خطش بر گرد مه هاله

درین گلشن زیاد از ساغر حسن تو بود آن می

که ساقی ریخت در جام گل و پیمانه لاله

نباشم چون خموش از جور او با این دل مسکین

[...]

مشابه‌یابی بر اساس وزن و قافیه