گر باده می خورم به سر من خمار تو
ور در چمن روم به دلم خارخار تو
خون شد ز نالشم جگر سنگ و همچنان
با سنگ خویشتن دل با استوار تو
از دیدن تو مست و خرابم تمام روز
جان می کنم تمام شب اندر خمار تو
بیرون جهان سمند که پیشت به صد هوس
مردن به پای خویشتن آید شکار تو
دل راتب غم تو چو بی من نمی خورد
شرمنده دلم من و دل شرمسار تو
عمرم به یاری سگ کوی تو شد به سر
روزی نگفتیش که چگونه ست یار تو
داغ تو دارم ار نکنم خدمتی دگر
کم زانکه با زمین برم این یادگار تو
بهر کدام روز بود عقل و جان و دل
گر این متاع خرج نگردد به کار تو
صد پاره شد چو غنچه دل خسرو و هنوز
باری گلی کشفت مرا در بهار تو
با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
هوش مصنوعی: شاعر در این شعر به عشق و شیدایی خود اشاره میکند. او از تأثیر عمیق معشوق بر حالت روحی و جسمیاش سخن میگوید. باده نوشی و مستی به خاطر یاد معشوق است و دل او از عذاب دوری و غم معشوق آزرده است. شاعر همچنین بیان میکند که عمر او با عشق به معشوق سپری شده و دائم در فکر و خیال اوست. حسرت و درد فراق در دلش باقی مانده و این یادگار عشق، او را به شدت تحت تأثیر قرار داده است. در نهایت، او از زیباییهای معشوق و اثر آن بر وجود خودش میگوید.
هوش مصنوعی: اگر من شراب مینوشم، به خاطر خمار تو است و اگر به باغ بروم، دل من پر از درد و یاد تو خواهد بود.
هوش مصنوعی: بر اثر نالههای من، دل من به شدت درد کرده و مانند سنگ سخت شده است. با این حال، همچنان به عشق و وفا به تو پایدار ماندهام.
هوش مصنوعی: از زمانی که تو را دیدم، تمام روز به خاطر تو گیج و خرابم. تا شب، مدام در آرزوی تو به سر میبرم.
هوش مصنوعی: در خارج از دنیا، اسبی که به خاطر آرزوهای فراوانت به سوی تو میآید، به خودکشیات خواهد انجامید و تو شکار او خواهی شد.
هوش مصنوعی: دل من که در غم تو میتپد، به خاطر نداشتن من شرمنده است. من و دل همواره در حال شرمساری به خاطر تو هستیم.
هوش مصنوعی: عمر من در خدمت به عشق تو سپری شد و هرگز از تو نپرسیدم که حال و روز یارت چگونه است.
هوش مصنوعی: من به خاطر غم و دلتنگی تو در درونم ناراحت هستم و اگر نتوانم به تو خدمتی کنم، این تنها یادگار تو را با خود به خاک میبرم.
هوش مصنوعی: هر روزی که بگذرد، عقل و روح و دل تو سرمایهای هستند. اگر این ارزشها به درستی در زندگیات استفاده نشود، بیهوده خواهند بود.
هوش مصنوعی: دل خسرو مانند غنچهای هزار پاره شد، اما هنوز هم در بهار تو باری از گل را به من هدیه میدهد.
پیشنهاد تصاویر مرتبط از منابع اینترنتی
راهنمای نحوهٔ پیشنهاد تصاویر مرتبط از گنجینهٔ گنجور
ای شهریار یار تو بس کردگار تو
اندیشه نیست گر نبود خلق یار تو
تو دستگیر خلقی واو دستگیر تو
تو گوش دار خلقی و او گوش دار تو
ایزد ترا ز خلق جهان اختیار کرد
[...]
ای اختیار عالم در اختیار تو
وی پیشوای ملک و ملک پیشکار تو
بر آسمان دولت قطب کفایتی
بسته مدار مملکت اندر قرار تو
خورشید گشت همت گردون فروز تو
[...]
ای روزگار ساخته آموزگار تو
روز جهان برآمده در روزگار تو
تو شهریار و خسرو خلق زمانهای
واندر زمانه نیست کسی شهریار تو
کار زمانه ساخته کردی به عدل خویش
[...]
ای آنکه از کمال تو در روزگار تو
همچون بهشت گشته بلاد و دیار تو
انصاف کی بود که کشد جور روزگار
مداح پایگاه تو در روزگار تو ؟
بازی کزو شکار تو مرغی بود حقیر
[...]
ای اختیار دین و سخا اختیار تو
تو افتخار خلق و به خود افتخار تو
حاصل شود مراد دو عالم به یک نظر
آن را که دید طلعت تو روز بار تو
ایزد گواست بر من و بر اعتقاد من
[...]
معرفی ترانههایی که در متن آنها از این شعر استفاده شده است
تا به حال حاشیهای برای این شعر نوشته نشده است. 💬 من حاشیه بگذارم ...
برای حاشیهگذاری باید در گنجور نامنویسی کنید و با نام کاربری خود از طریق آیکون 👤 گوشهٔ پایین سمت چپ صفحات به آن وارد شوید.