کس چون جهد ز گیسوی همچون کمند تو
جایی که آن کمند شود پای بند تو
آموخت چشمهای مرا گریه های تلخ
در دیده خنده های لب نوشخند تو
شویم ز گریه روی زمین را که هست حیف
کافتد به خاک سایه سرو بلند تو
ای پندگو که گوییم از عشق او بخیز
چون دل به جای نیست، چه خیزد ز پند تو
تا کی هنوز در دلت از خسته غبار
کز خون دل نشاند غبار سمند تو
دل تنگیم بکشت، مفرمای عیب اگر
تنگ است این قبا به تن ارجمند تو
دلهاست آخر این، نه سپند، اینچنین مسوز
یک پند من به گوش کن، ای من سپند تو
گو تا به روح من کند از بعد مردنم
کش گر بود نصیبه ز حلوای قند تو
گرد آر زلف را که ز عالم برون گریخت
خسرو هنوز می نجهد از کمند تو
با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
هوش مصنوعی: این شعر درباره عشق و زیبایی و تأثیر عمیق آن بر احساسات انسانی است. شاعر به یادگانش از زیبایی معشوقهاش اشاره میکند و چگونگی اسارت قلبش در دام گیسوی او را توصیف میکند. همچنین به تلخی گریهها و شادیهای ناشی از دیدن او میپردازد و از بیتابی و ناتوانی در فراموشی عشق سخن میگوید. در نهایت، شاعر از درد و رنجی که عشق به او میدهد صحبت میکند و تأکید میکند که دل او بهدلیل عشق نمیسوزد، بلکه ناتوانی در تحمل فراق و دوری است که او را میآزارد. در پایان، به زیبایی و اثر جادویی معشوقهاش اشاره میکند و میگوید که حتی در غیاب او نیز عشق او همچنان زنده است.
هوش مصنوعی: هیچکس نمیتواند از چنگال گیسوی تو خلاص شود، چرا که جایی که آن گیسو به دامی تبدیل شود، شخص در آنجا به تو وابسته خواهد شد.
هوش مصنوعی: چشمهایم گریههای تلخی را یاد گرفتهاند در حالی که لبخند شیرین تو در چهرهام نمایان است.
هوش مصنوعی: از شدت گریه، صورت زمین را به زانو درآوریم، زیرا افسوس که سایهی سرو بلند تو به خاک بیفتد.
هوش مصنوعی: ای نصیحتکننده، ما از عشق او به پا میخیزیم. اما وقتی دل در جای خود نیست، چه تأثیری دارد که از نصیحتهای تو بگوییم؟
هوش مصنوعی: چقدر باید همچنان در دل تو غم و دلخوری باقی بماند که مانند گرد و غبار، اثرات زخمهای قلبی را بر جا گذاشته است؟
هوش مصنوعی: دل ما غمگین است، بنابراین اگر این لباس برای تو تنگ به نظر میرسد، عیب نگذار. مهارت و ارزش تو فراتر از این مسائل است.
هوش مصنوعی: این دلها هستند که میسوزند، نه چوبهای خوشبو. پس به حرف من گوش کن، ای دل پر حرارت تو.
هوش مصنوعی: بگذار تا روح من در نزدیکی تو بماند، حتی بعد از مرگم. اگر وجودم بخشی از نعمتهای شیرین تو باشد، آرامش و خوشبختی را احساس میکنم.
هوش مصنوعی: زلف خود را جمع کن، زیرا خسرو هنوز در دام تو خوش ماند و از دنیای بیرون دور شده است.
پیشنهاد تصاویر مرتبط از منابع اینترنتی
راهنمای نحوهٔ پیشنهاد تصاویر مرتبط از گنجینهٔ گنجور
تا فاش گشت ذکر دهان چو قند تو
رغبت نمیکند به شکر دردمند تو
محتاج قید نیست، که زندانیان عشق
بیرون نمیروند به جور از کمند تو
کشتند در کنار چمن سروها بسی
[...]
ای گردن بلند قدان در کمند تو
رعنائی آفریده قد بلند تو
بر صرصری سوار وز دل میبرد قرار
طرز گران خرامی رعنا سمند تو
خوش نرخ خندهٔ تو به بازار آرزو
[...]
با آنکه آزموده ترا دردمند تو
هر دم فریب میخورد از زهرخند تو
باشد هم از فریب محبت که افکند
خود را به دست و پای اسیران، کمند تو
از بس که میکشند ز هر سو کمند شوق
[...]
صید از حرم کشد، خم جعد بلند تو
فریاد از تطاول مشکین کمند تو
شد رشک طور از آمدنت کوی عاشقان
بنشین، که باد خردهٔ جان ها سپند تو
مشکل شده ست کار دل از عشق و خوش دلم
[...]
جان کیست تا که سر بکشد از کمند تو
دل چیست تا بجان نشود پای بند تو
دیوانه هوای تو فرزانه جهان
آزاد بنده ای که بود در کمند تو
ای هشت خلد در خم زلفین تو نهان
[...]
معرفی ترانههایی که در متن آنها از این شعر استفاده شده است
تا به حال حاشیهای برای این شعر نوشته نشده است. 💬 من حاشیه بگذارم ...
برای حاشیهگذاری باید در گنجور نامنویسی کنید و با نام کاربری خود از طریق آیکون 👤 گوشهٔ پایین سمت چپ صفحات به آن وارد شوید.