دریغ صحبت دیرینه وفاداران
خوش آن نشاط و تنعم که بود با یاران
چو از شکفتن نورزو عیش یاد کنم
به چشم من گل، اگر نیستند از آن یاران
چو دوستان وفادار رخت بربستند
جهان چگونه توان دید بی وفاداران
پدید نیست یکی هم از آن، تعالی الله
نبوده اند مگر آن خجسته دلداران
فراق کرده دل ما خراب و مرهم نه
به حقه فلک از بهر این دل افگاران
دلا، بدان که به تعبیر هم نمی ارزد
جهان که صورت خواب است پیش بیداران
عزیز من به متاع زمانه غره مشو
که آنست داروی کیسه بران و طراران
چو عمر می رود از حرص و آز، جان چه کنی؟
به هرزه چند توان کرد کار بیکاران
صلاح نفس مجو، خسرو، ز دل خود، از آنک
طبیب مرده نسازد علاج بیماران
با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
هوش مصنوعی: در این شعر، شاعر به یاد دوستان وفادار و لحظات خوشی که با آنها گذرانده، پرداخته و از فراق آنها ابراز اندوه میکند. او بیان میکند که دنیا بدون وجود وفاداران هیچ زیبایی ندارد و زندگی را شبیه خواب میداند. شاعر هشدار میدهد که به متاع و ثروت زمانه دل نبندیم، زیرا اینها زودگذر هستند. در انتها، به این نکته اشاره میکند که باید به فکر اصلاح نفس و روح خود باشیم، چرا که هیچ درمانی برای کسی که از دنیا رفته وجود ندارد.
هوش مصنوعی: ای کاش که همچنان بتوانیم با دوستان وفادار خود صحبت کنیم و از آن شادابی و خوشی که در کنار آنان داشتیم، بهرهمند شویم.
هوش مصنوعی: وقتی به یاد میآورم که در جشن نوروز چه شادمانیهایی داشتم، در نظرم گلهایی میآیند، حتی اگر آن دوستان دیگر در کنارم نباشند.
هوش مصنوعی: وقتی دوستان وفادار از کنار ما رفتند، چگونه میتوانیم به زندگی ادامه دهیم و دنیا را بدون آنها ببینیم؟
هوش مصنوعی: در دنیا کسی یافت نمیشود که به مقام بلند رسیده باشد، مگر افرادی که دلهای خوش و نیک دارند.
هوش مصنوعی: دل ما به خاطر جدایی خراب و ویران شده است و حتی به کمک دست تقدیر هم درمانی برای این دلشکستگی وجود ندارد.
هوش مصنوعی: ای دل، بدان که دنیا حتی به خیال هم نمیارزد، زیرا برای بیداران، این جهان مانند خواب است.
هوش مصنوعی: عزیزم، به ارزشهای فریبنده و زودگذر دنیا دل خوش نکن، چرا که آنها تنها مایهی سوداگران و فریبکاران هستند.
هوش مصنوعی: وقتی عمر انسان صرف حرص و طمع میشود، دیگر برای جانش چه باید کرد؟ به چه میزان میتوان فعالیتهای بیهوده را برای افرادی که کار نمیکنند، ادامه داد؟
هوش مصنوعی: مراقبت از وضعیت روحی و روانی خود را نکن، ای خسرو، زیرا پزشک نمیتواند مرده را درمان کند.
پیشنهاد تصاویر مرتبط از منابع اینترنتی
راهنمای نحوهٔ پیشنهاد تصاویر مرتبط از گنجینهٔ گنجور
مرا مپرس که: چون شرمسارم از یاران؟
ز دست این دم چون برف و اشک چون باران
به خاک پای تو محتاجم و ندارم راه
بر آستان تو از زحمت طلبگاران
مرا ز طعنهٔ بیگانه آن جفا نرسید
[...]
بمن رسید نوید وصال دلداران
چو کشته را دم عیسی و کشته را باران
چه نکهتست مگر بر گذار باد بهار
گشوده اند سر طبله های عطّاران
بحق صحبت و یاری که چون شوم در خاک
[...]
زهی ز دست کرم گسترت کرم باران
فدای دست و دلت جان این درم داران
به رنگ دست تو ابری ندیده چشم فلک
که سیم ناب و زر سرخ از آن بود باران
تفقد تو تدارک پذیر نیست که نیست
[...]
حذر کن از عرق روی لاله رخساران
که می کند به دل سنگ رخنه این باران
دو چشم شوخ تو با یکدگر نمی سازند
که در خرابی هم یکدلند میخواران
همیشه داغ دل دردمند من تازه است
[...]
گشوده اند در خانه باز خماران
که تا تدارک روزه کنند میخواران
تو شمع خلوت انسی مرو بمحفل عام
بحفظ خویش نپردازی و پرستاران
متاع دین و دل از زلف و چشم او که برد
[...]
معرفی ترانههایی که در متن آنها از این شعر استفاده شده است
تا به حال حاشیهای برای این شعر نوشته نشده است. 💬 من حاشیه بگذارم ...
برای حاشیهگذاری باید در گنجور نامنویسی کنید و با نام کاربری خود از طریق آیکون 👤 گوشهٔ پایین سمت چپ صفحات به آن وارد شوید.