گنجور

 
امیرخسرو دهلوی

خواهی دلا، فردوس جان، رخسار جانان را ببین

ور بایدت سرو روان، آن میر خوبان را ببین

ای دل، که هستی بی قرار، از بهر روی آن سوار

ار جانت می آید به کار، آن شکل جولان را ببین

ای بت پرست هند و چین، کز یاد بت بوسی زمین

چندین چه گویی بت چنین، آن یک مسلمان را ببین

گم کرد، جانا، بر درت، هم جان و هم دل چاکرت

در گیسوی غدر آورت، این را بجو، آن را ببیبن

دیشب که می رفتی چو مه، می گفت با من دل به ره

«گر جان ندیدی هیچ گه، اینجا بیا، جان را ببین »

دارم ز تو داغ کهن، ور نیست باور این سخن

پیدا دل من پاره کن، وان داغ پنهان را ببین

بخرام همچون عاقلان، از بهر جان غافلان

در هم ز آه بیدلان، زلف پریشان را ببین

ای چون پری در دلبری، در حسن خود گشته بری

خواهی سلیمان بنگری، بر تخت سلطان را ببین

می گوی هر دم، خسروا، سلطان مبارک را دعا

ور راست خواهی قبله را، آن قطب دوران را ببین

 
 
 
جشنوارهٔ رزم‌آوا: نقالی و روایتگری شاهنامه
ناصرخسرو

گلبن نوان اندر چمن عریان چو پیش بت شمن

نه یاسمین و نه سمن نه سوسن و نه نسترن

مشاهدهٔ ۱ مورد هم آهنگ دیگر از ناصرخسرو
امیر معزی

ای ساربان منزل مکن جز در دیار یار من

تا یک زمان زاری‌ کنم بر رَبع ‌و اَطلال و دِمَن

رَبع از دلم پرخون‌ کنم خاک دمن‌ گلگون کنم

اطلال را جیحون ‌کنم از آب چشم خویشتن

از روی یار خرگهی ایوان همی بینم تهی

[...]

نصرالله منشی

از غرب سوی شرق زن بد خواه را بر فرق زن

بر فرق او چون برق زن مگذار ازو نام و نشان»

مشاهدهٔ ۱ مورد هم آهنگ دیگر از نصرالله منشی
ظهیری سمرقندی

هایل هیونی تیز دو، اندک خور بسیار رو

از آهوان برده گرو در پویه و در تاختن

هامون گذاری کوه وش، دل بر تحمل کرده خوش

تا روز هر شب بارکش، هر روز تا شب خارکن

چون باد و چون آب روان در دشت و در وادی دوان

[...]

مشابه‌یابی بر اساس وزن و قافیه