گنجور

 
امیرخسرو دهلوی

آمد بهار، ای یار من، بشکفت گلها در چمن

شد در نوا هر بلبلی بر شاخ سرو و نارون

باد صبا گلریز شد، ساقی، بده می تا شوم

گه از خمار چشم تو مست و گه از دردی دن

با عارض زیبای تو ما را چه جای باغ و گل

با قامت رعنای تو چه جای سرو و نارون

چندان به یاد عارضت بارم ز جوی دیده خون

تا لاله هایت را دمد سنبل بر اطراف چمن

چشمم چو در هر گوشه ای سرشار دارد چشمه ای

در چشمم ار ناری گهی، باری بیا در چشم من

شادم اگر میرم زغم، باری ز محنت وارهم

از هجرت، ای زیبا صنم، تا چند باشم ممتحن؟

گاهیم سازد بی خبر، گاهیم نآرد در نظر

با عاشقان آن چشم را باز این چه سحر است و فتن؟

داریم با زلفت، بتا، وقت خوش و این قصه را

مگشای با باد صبا، وقت مرا بر هم مزن

از انتظارت دیده ها شد خسرو بیچاره را

ای یوسف فرخ لقا، بویی فرست از پیرهن

 
 
 
جشنوارهٔ رزم‌آوا: نقالی و روایتگری شاهنامه
ناصرخسرو

گلبن نوان اندر چمن عریان چو پیش بت شمن

نه یاسمین و نه سمن نه سوسن و نه نسترن

مشاهدهٔ ۱ مورد هم آهنگ دیگر از ناصرخسرو
امیر معزی

ای ساربان منزل مکن جز در دیار یار من

تا یک زمان زاری‌ کنم بر رَبع ‌و اَطلال و دِمَن

رَبع از دلم پرخون‌ کنم خاک دمن‌ گلگون کنم

اطلال را جیحون ‌کنم از آب چشم خویشتن

از روی یار خرگهی ایوان همی بینم تهی

[...]

نصرالله منشی

از غرب سوی شرق زن بد خواه را بر فرق زن

بر فرق او چون برق زن مگذار ازو نام و نشان»

مشاهدهٔ ۱ مورد هم آهنگ دیگر از نصرالله منشی
ظهیری سمرقندی

هایل هیونی تیز دو، اندک خور بسیار رو

از آهوان برده گرو در پویه و در تاختن

هامون گذاری کوه وش، دل بر تحمل کرده خوش

تا روز هر شب بارکش، هر روز تا شب خارکن

چون باد و چون آب روان در دشت و در وادی دوان

[...]

مشابه‌یابی بر اساس وزن و قافیه