بس به مویت اسیر شد جانم
گر گذاری، گریخت نتوانم
چون در آیی، نمی شناسم فرق
کین تویی در درونه با جانم
می نگر، من ندانمت گه گه
بس به نظاره تو حیرانم
نظر مردمان و دیده بد
بر تو چون پیرهنت لرزانم
سوی تو بینم و تو جانب من
چون بینی، نظر بگردانم
همه هستی به هیچ بفروشم
وعده وصل نیست، بستانم
عاشق آن چنان شدم که به دل
وصل و هجر هر دو یکسانم
دل من دزدی و شوی منکر
خسروم من، ترا نکو دانم
با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
هوش مصنوعی: این شعر از عشق و زیبایی سخن میگوید. شاعر به مویی که اسیرش کرده، اشاره میکند و میگوید که وقتی معشوق وارد میشود، نمیتواند تمایزی قائل شود. او در تماشای معشوق حیران است و نسبت به نظر دیگران درباره معشوق نگران است. شاعر در این عشق به حدی رسیده که اگرچه ممکن است به هیچ برسد، اما از وصال معشوق ناامید است. او عشق را به شکلی عمیق تجربه کرده، به طوری که برایش وصال و جدایی، هر دو یکسان شده است. در پایان، با اشاره به اینکه دل او در دست معشوق قرار دارد، بیان میکند که او به معشوق به خوبی ارزش میدهد.
هوش مصنوعی: اگر تو آرزو کنی که موی تو را لمس کنم، جانم به طرز عجیبی تحت تأثیر قرار میگیرد و نمیتوانم از این وضعیت فرار کنم.
هوش مصنوعی: هرگاه تو وارد میشوی، نمیتوانم تفاوتی بین وجود تو و جان خودم قائل شوم.
هوش مصنوعی: به تو نگاه میکنم، اما نمیدانم چرا هر بار که تو را میبینم، به شدت حیرتزده میشوم.
هوش مصنوعی: نگاه مردم و قضاوتهای ناپسند دربارهات، برای من مانند یک پیراهن لرزان است که ناپایداری و بیثباتی را نشان میدهد.
هوش مصنوعی: وقتی به سمت تو مینگرم، تو چگونه به سمت من نگاه میکنی، من نگاه خودم را بر میگردانم.
هوش مصنوعی: اگر همه چیزم را به هیچ تبدیل کنم یا از دست بدهم، فقط به خاطر وعدهای که برای وصال و نزدیکی به معشوق وجود دارد، آن را قبول نمیکنم.
هوش مصنوعی: من به قدری عاشق شدهام که دیگر برایم فرقی ندارد که به معشوق وصل شوم یا از او دور. در هر حال، احساسات من یکسان است.
هوش مصنوعی: دل من از عشق تو به تنگ آمده و تو، به خوبی، در نظر من نمادی از زیبایی و نیکویی هستی.
پیشنهاد تصاویر مرتبط از منابع اینترنتی
راهنمای نحوهٔ پیشنهاد تصاویر مرتبط از گنجینهٔ گنجور
آرزومند روی جانانم
برود زار زو همی جانم
آرزو را و درد دوری را
بجز از صبر چیست درمانم
همه چیزی همی توانم کرد
[...]
من که مسعود سعد سلمانم
در کف جود تو گروگانم
میزبانیست تازه روی سخات
من بر او عزیز مهمانم
به همه وقت بار شکر تو را
[...]
به صفت گر چه نقش بی جانم
به نگاری و عاشقی مانم
گه چو عشاق جفت صد ماتم
گه چو معشوق جفت صد جانم
به دور نگم چو روی و موی نگار
[...]
ره فراکار خود نمیدانم
غم من نیستت به غم زانم
عاشقم بر تو و همی دانی
فارغی از من و همی دانم
نکنی جز جفا که نشکیبی
[...]
منم آنکس که عقل را جانم
منم آنکس که روح را مانم
دعوی فضل را چو معنایم
معنی عقل را چو برهانم
گلشن روح را چو صد برگم
[...]
معرفی ترانههایی که در متن آنها از این شعر استفاده شده است
تا به حال حاشیهای برای این شعر نوشته نشده است. 💬 من حاشیه بگذارم ...
برای حاشیهگذاری باید در گنجور نامنویسی کنید و با نام کاربری خود از طریق آیکون 👤 گوشهٔ پایین سمت چپ صفحات به آن وارد شوید.